مادر امام  زمان(علیه السلام) كیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مادر امام  زمان(علیه السلام) كیست؟

 
مادر امام زمان (علیه السلام) نرجس خاتون دختر یوشعا پسر قیصر روم از نسل شمعون یكى از حواریین حضرت عیسى (علیه السلام) است كه به دنبال یك سلسله وقایع معجزه آسا از روم به سامرّا مى آید و سپس به افتخار همسرى امام عسكرى (علیه السلام) نایل مى گردد.
مادر امام زمان (علیه السلام) نرجس خاتون دختر یوشعا پسر قیصر روم از نسل شمعون یكى از حواریین حضرت عیسى (علیه السلام) است كه به دنبال یك سلسله وقایع معجزه آسا از روم به سامرّا مى آید و سپس به افتخار همسرى امام عسكرى (علیه السلام) نایل مى گردد.

خلاصه سرگذشت ایشان از زبان خودشان بدین شرح است:
جدّ من قیصر مى خواست مرا در سن سیزده سالگى براى برادر زاده خود تزویج كند وقتى مجلس عقد برپا شد و قیصر برادرزاده خود را روى تخت مخصوص نشاند ... ناگهان صلیب ها فرو ریخت، پایه هاى تخت شكست و پسر عمویم با حالت بى هوشى از بالاى تخت بر روى زمین افتاد و مجلس به هم خورد ولى باز دستور دادند تا مجلس را از نو سامان دهند تا این مراسم به اجرا درآید ولى همان حادثه دوباره تكرار شد ... همه پراكنده شدند.

همان شب من در خواب دیدم كه حضرت عیسى و شمعون وصى او و گروهى از حواریین در قصر جدّم اجتماع كرده اند و منبرى از نور در آنجا قرار داده شده است، طولى نكشید پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) و داماد و جانشینان آنحضرت وارد شدند؛ حضرت عیسى (علیه السلام) به استقبال ایشان شتافتند، حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند (خطاب به حضرت عیسى (علیه السلام)) یا روح الله من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام و در این هنگام اشاره به امام حسن عسكرى (علیه السلام) كردند كه او نیز موافقت كرد ... آنگاه حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) بالاى منبر رفته و خطبه اى خواندند و مرا به تزویج فرزندشان امام عسكرى (علیه السلام) در آوردند ... از خواب بیدار شدم و از ترس، آن واقعه را به كسى نقل نكردم ولى محبت به امام عسكرى (علیه السلام)باعث شد كه كم كم رنجور گردم و از خوردن و آشامیدن باز مانم و ... بالاخره مریض شدم ... چهارده شب بعد باز در خواب واقعه عجیب دیگرى دیدم و آن اینكه دیدم دختر پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) به همراهى حضرت مریم و ... به عیادت من آمدند و من از اینكه حضرت عسكرى (علیه السلام) به دیدن من نمى آیند گله و شكایت كردم حضرت فاطمه (علیه السلام) فرمودند: اگر مى خواهى خداوند، عیسى و مریم از تو خشنود باشند و میل دارى فرزندم به دیدنت بیاید شهادت به یگانگى خدا و نبوّت پدرم پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) بده و من آنچه كه او فرمودند تكرار كردم؛ آنگاه حضرت فاطمه(علیهم السلام)مرا در آغوش گرفتند و این كار باعث بهبودى من شد آنگاه فرمودند: اكنون به انتظار فرزندم عسكرى (علیه السلام)باش كه او را نزد تو خواهم فرستاد ...
وقتى از خواب بیدار شدم شعف و خوشحالى عجیبى تمام وجود من را فرا گرفته بود تا اینكه از شب بعد امام را پیوسته در خواب مى دیدم تا اینكه یكى از شب ها حضرت فرمودند: فلان روز جدّت قیصر لشكرى را به جنگ مسلمانان مى فرستد تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از كنیزان كه از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى و من هم چنین كردم و در نهایت جزو اسیران جنگى به اسارت مسلمانان در آمدم و بالاخره به بغداد آورده شدم و در آنجا بود كه توسط نماینده امام على النقى (علیه السلام) یعنى بشر بن سلیمان خریدارى شده به خدمت آنحضرت رسیدم و آنحضرت هم مرا به خواهرشان حكیمه خاتون سپردند، او آموزشهاى به من دادند ... پس از آموزش فرایض دینى و تعلیمات اسلامى به همسرى امام عسكرى(علیه السلام) در آمدم ...
و در سال 255 هجرى روز 15 شعبان در سامرّا حضرت مهدى (علیه السلام) از این بانوى بزرگوار متولد شد.

بشربن سلیمان نحاسى كه از فرزندان ابوایوب انصارى و یكى از دوستان دو امام گرانقدر حضرت هادى و عسكرى(علیهما السلام) و همسایه آن دو بزرگوار در سامرّا است، آورده است كه:
من احكام و آگاهیهاى لازم در مورد بردگان و اسیران را از سالارم حضرت هادى (علیه السلام) آموختم. و آن گرانمایه، این حقوق و احكام را به گونه اى به من تعلیم فرمود كه من بدون اجازه او نه برده اى مى خریدم و نه مى فروختم و همواره از موارد نامعلوم و نامشخّص، تا روشن شدن حكم آن دورى مى جستم و حلال و حرام را در این مورد به شایستگى درك مى كردم.یكى از شبها كه در منزل بودم و پاسى از شب گذشته بود درب خانه به صدا درآمد و یكى از خدمتگزاران حضرت هادى (علیه السلام) كه كافور نام داشت مرا مخاطب ساخت و گفت كه حضرت هادى (علیه السلام) مرا فرا خوانده است.

لباس خویش را به سرعت پوشیدم و به هنگامى كه وارد خانه آن جناب شدم، دیدم امام هادى با فرزندش حضرت عسكرى (علیه السلام) و خواهرش حكیمه آن بانوى آگاه و پرواپیشه، در حال گفتگو هستند . پس از سلام، نشستم كه آن حضرت فرمود: بشر! تو از فرندان انصار هستى و دوستى و مهر انصار همچنان نسل به نسل به پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندانش به ارث مى رسد و شما بر آن صفا و محبّت باقى هستید و مورد اعتماد خاندان پیامبر.اینك! مى خواهم تو را به فضیلت و امتیازى مفتخر سازم كه هیچ كس از پیروان ما در این فضیلت به تو پیشى نگرفته است و تو را به رازى آگاه سازم كه كسى را آگاه نساخته ام و آن این است كه: تو را مأموریت مى دهم تا بانویى بزرگ و آگاه را كه بظاهر در صف كنیزان است ،

خریدارى نمایى و او را به سر منزل مقصود و محبوبش راه نمایى.آنگاه نامه اى به خطّ و لغت رومى مرقوم داشت و با مهر مخصوص خویش آن را مهر زد و بسته ویژه اى كه زرد رنگ بود و در آن 220 دینار بود به من داد و فرمود: بشر! این نامه و كیسه زر را برگیر و بسوى بغداد حركت كن و پس از ورود بدان شهر، فلان روز، در كنار پل بغداد، منتظر كشتیهاى اسیران روم باش. هنگامى كه قایق حامل اسیران رسید و خریداران كه بیشتر آنها فرستادگان مقامات رژیم بنى عباس هستند اطراف آنها حلقه زدند تو از دور مراقب باش تا مردى بنام عمر بن یزید نخّاس را كه در میان صاحبان برده است بیابى .

او كنیزى را با ویژگیهاى خاصّ خود در حالى كه لباس حریر ضخیم بر تن دارد براى فروش آورده است، امّا آن كنیز خود را پوشانده و از دست زدن و نگاه كردن خریداران سخت جلوگیرى مى كند، چرا كه بظاهر در میان بردگان است و خود در حقیقت از بانوان باشخصیت و پاك و آزاده مى باشد.فروشنده او را تحت فشار قرار مى دهد تا او را بفروشد امّا او فریاد آزادى و نجابت سر مى دهد و به خریدارى كه حاضر مى شود سیصد دینار به صاحب او بپردازد مى گوید: بنده خدا! پول خودت را از دست مده! اگر تو در لباس سلیمان و برقدرت و شوكت او هم درآیى، من ذره اى به تو علاقه نشان نخواهم داد. و بدینگونه خریدارى را كه شیفته شكوه و عظمت و عفّت و پاكى اوست، نمى پذیرد و او را مى راند . سرانجام عمربن یزید به او مى گوید: من ناگزیرم تو را بفروشم پس خودت بگو راه حل چیست؟او خواهد گفت :

 در این كار شتاب مكن! من تنها فرد امین و درستكار و شایسته كردارى كه برایم دلپسند باشد مى پذیرم در این هنگام برخیز و به عمر بگو: من نامه اى به زبان رومى دارم كه یكى از شایستگان نوشته و ویژگیهاى مورد نظر این بانو، در شخصیت نگارنده آن جلوه گر است . شما این نامه را به او بده تا بخواند اگر تمایل داشت من وكیل نگارنده نامه هستم و این كنیز را براى او خریدارم . بشر فرستاده امام هادى (علیه السلام)اضافه مى كند كه: من، برنامه را همانگونه كه امام دستور داده بود به دقّت پیاده كردم تا نامه را به او رساندم هنگامى كه نامه را دریافت داشت و بدان نگریست ،سیلاب اشك امانش نداد و بشدّت گریست و به عمر بن یزید گفت : اینك ! مى توانى مرا به صاحب این نامه بفروشى . وسوگندهاى سختى یاد كرد كه اگر به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد كشت و هرگز كسى را نخواهد پذیرفت . من بافروشنده براى خرید وارد گفتگو شدم و پس از تلاش بسیار كار به آنجا رسید كه عمر بن یزید به همان پولى كه سالارم امام هادى (علیه السلام) داده بود راضى شد و پس از دریافت همه آن 220 دینار، كنیز مورد نظر را تحویل من داد و در حالیكه از شادمانى در پوست خود نمى گنجید به منزل بازگشتیم تا او را به خانه حضرت هادى (علیه السلام) ببرم. همراه او به خانه رسیدیم، امّا او قرار و آرام نداشت نامه سالارم را گشود و پس از بوسه باران ساختن آن، نامه را به سر و صورت خویش مالید و به روى دیدگانش نهاد . من كه از رفتار او شگفت زده شده بودم ، گفتم : آیا شما نامه اى را كه هنوز نگارنده آن را نمى شناسى بوسه باران مى سازى؟ او گفت : بنده خدا! تو با اینكه فردى درست اندیش وامانتدار و فرستاده بنده برگزیده و محبوب خدا هستى، در شناخت فرزندان پیامبران ناتوانى .

 پس گوش به سخنان من بسپار و با دل توجّه كن تا خود را معرّفى كنم و جریان شگفت انگیز خویش را برایت بازگویم. آنگاه گفت: من ملیكه هستم دختر یشوعا و نوه قیصر روم.مادرم از فرزندان حواریون است و دختر شمعون، جانشین حضرت مسیح(علیه السلام)داستان من شگفت انگیزترین داستانهاست. من سیزده ساله بودم كه جدم قیصر روم تصمیم گرفت مرا به عقد برادر زاده خویش در آورد، به همین جهت بیش از سیصد نفر كشیش و راهب از نسل حواریون و هفتصد نفر از اشراف و شخصیتهاى سرشناس كشور و چهار هزار نفر از فرماندهان ارتش و افسران و درجه داران لشكر روم و رؤساى عشائر را، در كاخ خود گرد آورده و تخت بسیار بلند و پرشكوهى را كه از انواع زر و سیم ساخته شده بود، در سالن بزرگ كاخ قرار داد و برادرزاده اش را بر فراز آن دعوت كرد تا طىّ مراسم ویژه اى، مرا به ازدواج او، درآورد.امّ هنگام كه فرزند برادرش بر فراز تخت قرار گرفت و صلیبها گرداگرد او، آویخته شد و اسقفها در برابر او تعظیم كردند و انجیل مقدّس گشوده شد، بناگاه صلیبها از جایگاههاى بلند خود، فرو غلطیدند و ستونهاى تخت در هم شكست و آن جوان نگون بخت از فراز تخت به زمین افتاد و بیهوش گردید.بر اثر حادثه ناگوار، رنگ اسقفها پرید و بندهاى وجودشان به لرزه درآمد و بزرگ آنان به نیاى من، قیصر روم گفت:

  شاها! ما را از كارى كه شومى آن از زوال آیین مسیح خبر مى دهد، معذور دار!

جدّم آن حادثه تكان دهنده را به فال بد گرفت و به اسقفها دستور داد تا ستونها را برافراشته دارند و صلیبها را بالا برند و بجاى آن جوان نگون بخت، برادرش را بیاورند تا مرا به ازدواج او درآورد و بدینوسیله شومى پدید آمده را، با نیكبختى و سعادت فرد دوّم، برطرف سازد.
امّا هنگامى كه اُسقفها به دستور قیصر روم عمل كردند، همان تلخى كه براى برادرزاده اوّل او پیش آمده بود براى دوّمى نیز رخ داد. مردم وحشتزده پراكنده شدند . نیاى بزرگم ، قیصر روم ، اندوهگین و ماتم زده برخاست و وارد قصر خویش شد و پرده هاى كاخ افكنده شد و ماجرا تمام شد و در هاله اى از ابهام و نگرانى قرار گرفت.

شب فرا رسید و آن روز دهشتناك سپرى شد. من همان شب در خواب دیدم كه حضرت مسیح (علیه السلام) به همراه وصىّ خود شمعون و گروهى از حواریون وارد كاخ جدّم قیصر روم شدند و منبرى پرفراز و شكوهمند در همان نقطه اى كه جدّم تخت خود را قرار داده بود برپا ساختند، درست در همین لحظات بود كه حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) با گروهى از جوانان و فرزندان خویش وارد شدند . حضرت مسیح (علیه السلام) به استقبال آن حضرت شتافت و او را در آغوش كشید.

پیامبر اسلام به او فرمود: من آمده ام تا ملیكه، دختر شمعون را براى پسرم خواستگارى كنم. و در همانحال دیدم كه آن حضرت با دست خویش به امام حسن عسكرى، اشاره فرمود . مسیح نگاهى به شمعون كرد و گفت: افتخار بزرگى به سویت آمده است، با خاندان پیامبر پیوند كن و دخترت را به فرزند او بده.و شمعون هم گفت: پذیرفتم.پیامبر اسلام بر فراز منبر رفت و مرا به ازدواج پسر خود درآورد و بر این ازدواج مسیح (علیه السلام) و حواریون و فرزندان محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) گواه بودند.

از خواب خوش آن شب جاودانه بیدار شدم امّا ترسیدم خواب خود را بر پدر و جدّم بازگویم.از آن پس قلبم از محبّت حضرت عسكرى، مالامال شد به گونه اى كه از آب و غذا دست شستم و به همین جهت بسیار ضعیف و ناتوان شدم و به بیمارى سختى دچار گشتم.جدّم بهترین پزشكان كشور را یكى پس از دیگرى براى نجات من فرا خواند، امّا بیهوده بود و آنان كارى از پیش نبردند و هنگامى كه جدّم از نجات من نومید شد به من گفت: نور دیده ام! دخترم! براى نجات جان و شفاى بیماریت چه كنم؟ آیا چیزى به نظرت نمى رسد؟
من گفتم: نه! درهاى نجات را به روى خود مسدود مى نگرم،

 شما اگر ممكن است دستور دهید اسیران مسلمان را از زندانهاو شكنجه گاهها آزاد و كُند و زنجیر از دست و پاى آنان بردارند و بر آنان مهر ورزند و آزادشان سازند، امید كه در برابر این مهر به اسیران و غریبان، حضرت مسیح و مادرش مریم مرا شفا بخشند.جدّم به خواسته من جامه عمل پوشاند و براى شفاى من: همه اسیران مسلمان را آزاد ساخت و من نیز خویشتن را اندكى سالم و با نشاط نشان دادم و كمى غذا خوردم و جدّم شادمان گردید و بر محبّت بر اسیران و احترام به آنان تأكید كرد. چهار شب از آن رؤیاى شكوهبار گذشته بود كه خواب دیگرى دیدم.گویى دخت گرانمایه پیامبر، سالار بانوان گیتى به همراه مریم و هزار نفر از دوشیزگان بهشتى، به دیدار من آمدند.مریم پاك، رو به من كرد و گفت: این، سالار بانوان جهان، فاطمه (علیها السلام) دخت گرانمایه پیامبر و مادر همسر آینده تو است.

من دامان آن بانوى بزرگ را سخت گرفتم و گریه كنان از اینكه حضرت عسكرى از دیدار من سرباز مى زند و به خوابم نمى آید به مادرش شكایت بردم.
فاطمه (علیها السلام) فرمود: ملیكه! پسرم به دیدار تو نخواهد آمد چرا كه مشرك هستى. این خواهرم مریم است كه از دین شما بیزارى مى جوید، اگر براستى دوست دارى خشنودى خدا و مسیح (علیه السلام) و مریم را بدست آورى و به دیدار حسن من، مفتخر گردى بگو  اشهد ان لا اله الا الله و انّ ابى محمد رسول الله.

من به دعوت دخت گرانقدر پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)اسلام آوردم و به یكتایى خدا و رسالت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) گواهى دادم. بانوى بانوان مرا در آغوش كشید و خوش آمد گفت و فرمود:  اینك در انتظار دیدار پسرم باش!...
از خواب برخاستم، امّا شور و شوق دیدار ابو محمّد، حضرت عسكرى، كران تا كران وجودم را فرا گرفته بود. در انتظار دیدارش قرار و آرام نداشتم كه شب فرا رسید و او به خواب من آمد. هنگامى كه او را دیدم به او گفتم: سرورم! محبوب قلبم! پس از اینكه، قلب مرا لبریز از مهر و عشق پاك خود كردى، به من بى مهرى نمودى؟
فرمود: تنها دلیل تأخیر دیدارت، شرك تو بود و اینك كه به راه توحید و توحید گرایى گام سپرده اى، همواره به دیدارت خواهم آمد تا خداوند ما را یك جا گرد آورد.
و آن گرانمایه از آن روز تاكنون مرا ترك نكرده و هر شب به خواب من آمده است.

بشر فرستاده امام هادى (علیه السلام)مى گوید: من كه از سرگذشت عجیب او غرق در حیرت شده بودم، از او پرسیدم: با این شرایط، شما چگونه به اسارت رفتى و در صف اسیران قرار گرفتى؟گفت: حضرت عسكرى، شبى در عالم رؤیا به من خبر داد كه بزودى جدّت، سپاهى گران براى نبرد با مسلمانان گسیل خواهد داشت، شما نیز با گروهى از دوشیزگان در لباس خدمتگزار و بطور ناشناس همراه آنان بیا...من طبق رهنمود ابومحمد چنین كردم و طلایه داران سپاه مسلمین، ما را به اسارت گرفتند وتا الان كه سرگذشت خویش را به تو بازگفتم، هیچ كس نمى داند كه من دختر پادشاه روم هستم.

پرسیدم: شگفتا! شما كه دختر پادشاه روم هستى چگونه به زبان عربى سخن مى گویى؟پاسخ داد: این بخاطر شدّت محبّت جدّم نسبت به من بود كه مرا با همه وجود وامكانات به آموزش، دانش و بینش تشویق كرد و بانوى مترجم و زبانشناسى را همواره در خدمت من قرار داد تا با كوشش و تلاش بسیار، زبان عربى را بطور شایسته و بایسته به من آموخت.

بشر فرستاده امام هادى (علیه السلام) مى افزاید: هنگامى كه او را به سامرّا و به محضر حضرت هادى (علیه السلام) آوردم امام (علیه السلام) ضمن خوش آمد و احترام به او پرسید: پیروزى اسلام و مسلمانان و شكست رومیان را چگونه دیده است؟ و در مورد شكوه و عظمت خاندان وحى و رسالت چه فكر مى كند؟نرجس گفت: شما كه از من، بر این واقعیتها داناترید، من چه گویم؟حضرت به او فرمود : من در این اندیشه ام كه مقدم شما را گرامى دارم. اینك، كدامین یك از این دو راه را براى گرامیداشت خود مى پسندى : دریافت سرمایه كلانى از طلا و نقره همچون ده هزار درهم یا بشارت و نوید به افتخار ابدى و همیشگى، كدامیك؟ پاسخ داد:

 سرورم! دوّمى را، مژده به شرافت و نیكبختى جاودانه را.امام هادى (علیه السلام) فرمود: پس تو را نوید باد به فرزند گرانمایه اى كه حكومت عدل و داد را در جهان، پى خواهد افكند و بر شرق و غرب گیتى حكومت خواهد نمود و زمین را لبریز از عدالت و دادگرى خواهد ساخت همانگونه كه از ظلم و بیداد لبریز باشد.پاسخ داد: سرورم! چه كسى و چگونه؟ فرمود: از همان شخصیت والایى كه پیامبر در آن شب جاودانه تو را از مسیح و شمعون براى او خواستگارى كرد و در حضور مسیح و جانشین او، تو را به عقد او درآورد. اینك آیا او را مى شناسى؟پاسخ داد: آرى! از همان شب جاودانه اى كه به دست مادر گردانقدرش فاطمه(علیها السلام) اسلام آوردم،

 تاكنون شبى بدون عشق و ارادت معنوى به وجود مقدّس او سحر نكردم و هر شب نیز خواب او را دیده ام. امام هادى (علیه السلام)به یكى از خدمتگزاران فرمود: كافور! خواهر گرانقدرم حكیمه را فرا خوان.هنگامى كه آن بانوى بزرگ وارد شد امام هادى (علیه السلام) خطاب به او فرمود: حكیمه! این همان دوشیزه است... .و حكیمه او را در آغوش كشید و مورد تكریم و مهر قرار داد وشادمانى خویش را از دیدار او اعلان كرد.

حضرت هادى (علیه السلام) به خواهر گرانقدرش فرمود: دختر پیامبر! اینك او را نزد خویش ببر و مقررّات و قوانین دین را آنگونه كه مى باید به او بیاموز كه او همسر گرانقدر پسرم حسن و مادر پرافتخار قائم خواهد بود.

 

سّر نام های حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سّر نام های حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در چیست؟


خداوند فاطمه را از نور عظمت خود آفرید. وقتی فاطمه درخشید، زمین و آسمان را نورانی کرد و ملائکه از روی تعجب گفتند: خداوندا این چه نوری است؟

از اسم به معنی نشانه و اسم گذاری نوعی نشانه گذاری است. از نظر علمی نوع اسم در شخصیت حال و آینده فرد بسیار مؤثر است و از نظر روان موجب نوع احساس نیک یا بد، حرکت یا رکود، رشد یا انحطاط است و به همین خاطر در اسلام راجع به آن توصیه های بسیاری شده است.

اسلام خواسته است برای فرزندان نامی را برگزینند که سازنده و رشد دهنده باشد، وابستگی او را به مکتبی و اندیشه ای نشان دهد، موجب احساس غرور و سرافرازی او در حال و آینده باشد، او را به موضعگیری ویژه و مثبتی وا دارد، حتی در مواردی خط فکری و سیاسی آدمی را در حفاظت و احیای یک اندیشه نشان دهد.

رسول خدا به تناسب ابعاد متعدد شخصیتی فاطمه(سلام الله علیها) او را به اسامی و القاب متعددی می نامید که همه آنها زیبایند و غرور آفرین، رنگ مکتب و اندیشه اسلامی دارند و هر کدام به مناسبتی و در جائی به کار می رفته اند و یا نوعی از حالات و صفات فاطمه(سلام الله علیها ) را نشان می دادند.نام های مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها)

امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: حضرت فاطمه‏ى زهراء(سلام الله علیها) در پیشگاه خداوند نه اسم مخصوص دارد: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه و زهراء.

به تصریح امام صادق(علیه السلام) ، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نه اسم مخصوص، در پیشگاه خداوند متعال دارد، لذا یکى از کنیه‏هاى آن حضرت «اُمّ‏الأسماء» است. یعنى بانویى که اسامى فراوان دارد. و این مطلب، دلالت بر عظمت روحى صدیقه کبرى(سلام الله علیها) مى‏کند، زیرا ایشان زن نمونه بودند. زن نمونه یعنى انسانى کامل که براى بشریت الگو و سرمشق مى‏باشد، لذا همه‏ى صفات عالى انسانى در ایشان جمع بود و حضرت زهرا(سلام الله علیها) در برابر هر صفت نیک، داراى لقبى خاص بودند.

چرا فاطمه ؟

حضرت فاطمه‏ى زهرا(سلام الله علیها) یک نام رسمى داشت که همان فاطمه مى‏باشد. این نام را پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هنگام تولد به امر خداوند براى دخترش برگزید.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: او و شیعیانش از آتش جهنم قطع شده‌اند و فاطمه به معنای قطع ‌شده و بریده است به همین سبب به این نام برگزیده شده اند. همچنین امام صادق (علیه السلام) فرمودند: زیرا او از هر شر و بدی بریده شده است و نیز چون مردم از رسیدن به معرفت کامل او قطع شده اند به این نام نامگذاری شده اند.

چرا صدیقه ؟

زیرا او هرگز در زندگی جز راست نگفت و هر آنچه پدر بزرگوارش فرمود، تصدیق کرد.
رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: یا علی، من به فاطمه سفارش‌هایی کرده ام که به تو بگوید. او هر چه گفت بپذیر، زیرا او راستگوست، بسیار راستگو.

چرا مبارکه ؟

برکت به معنای خیر فراوان است و از فاطمه نسل فراوانی به عالم اسلام هدیه شده است. لذا در بعضی از تفاسیر آمده است که در آیه ی انا اعطیناک الکوثر منظور، فاطمه (سلام الله علیها) است.

چرا طاهره ؟

امام باقر(علیه السلام) فرمودند: زیرا او از هر ناپاکی ظاهری و هر گونه ناپاکی دامن، مبری است.
و نیز طبق روایات متعدد، آیه تطهیر انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا درباره حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نازل شده است. پس ایشان طاهره است زیرا هر گونه رجس و پلیدی و ناپاکی از وجود مقدسش دور است.

چرا زکیه ؟

زکاة هم به معنای رشد و نمو و هم به معنای طهارت است، بنابراین زکیه هم یعنی از فاطمه نسل پرباری پا به عرصه وجود گذاشت و هم اینکه او وجودی است پاک و طاهر.

چرا راضیه ؟

زندگی کوتاه حضرت فاطمه با غم و اندوه و نیز با تلاش و سختی همراه بود. او زندگی بسیار مشکلی را پشت سر گذاشت ولی هرگز لب به شکایت باز نکرد، بلکه همواره خدای بزرگ را شکر می‌کرد و راضی بودند.

روایت شده روزی رسول خداحضرت فاطمه را دید که لباس خشنی بر تن داشت و با دست‌های مبارکش آسیاب می‌کرد در حالیکه طفل کوچک خود را هم شیر می‌داد. رسول خدا گریان شد و فرمود: ای دخترکم، تلخی این دنیا را بچش، برای رسیدن به شیرینی آخرت.

حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نه تنها لب به شکایت باز نکرد، بلکه عرض کرد: ای رسول خدا، من خدا را برای نعمتهایش سپاسگزارم.
و نیز روزی حضرت علی(علیه السلام) از رسول خدا خواست اگر ممکن باشد برای فاطمه مستخدمی بگیرد، اما رسول خدا(صلام الله علیها) تسبیح فاطمه(سلام الله علیها) را به آنها تعلیم فرمود. حضرت زهرا پس از شنیدن این دستور به پیغمبر اکرم سه بار فرمود: من از خدا و رسولش راضیم.

چرا مرضیه ؟

تمام کارهای حضرت فاطمه مورد رضایت خدا و رسول او بود. رسول خدا هیچ گاه بر فاطمه غضب نکرد، به او خرده نگرفت و برعکس، گاهی می‌فرمود: پدرش به قربانش.

این چنین است که رسول خدا رضای فاطمه را رضای خدا می‌دانست و می‌فرمود: خدا از غضب فاطمه غضب می کند و از رضایت او راضی می‌شود.

چرا محدثه ؟

امام صادق (علیه السلام) در این مورد فرمود: زیرا ملائکه از آسمان فرود می‌آمدند و با او سخن می‌گفتند.
در فرهنگ اسلامى محدثان راستین همواره از حرمت و منزلت ویژه اى برخوردار بوده اند، محدثان و راویان در حفظ و حراست از گنجینه هاى معارف و ارزشهاى دینى و ذخایر گرانمایه مکتب تشیع و رشد و تعالى فرهنگ غنى اسلامى نقش اول را داشته اند و حامل ودایع و امانتهاى گرانقدر الهى و رازدار اسرار آل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده اند.

چرا زهرا ؟

امام صادق(علیه السلام) فرمودند: زیرا نور آن بانوی مکرمه در یک روز سه بار برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌درخشید، و چون در محراب عبادت می‌ایستاد نور درخشنده او برای اهل آسمان نمایان می شد همانگونه که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد.

برخی نامهای دیگر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) عبارتند از:

حصان به معنای محفوظ، حره به معنای آزاده، سیده یعنی بانوی محترم، عذراء یعنی پرده نشین، بوده و نام آن بانو در آسمان، منصوره یعنی یاری‌شده یاد شده است.

منبع : شبستان

نگاهی به خانه فاطمه(س)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

  نگاهی به خانه فاطمه(س) 

  

نگاه ديگري که به اين خانه مي‏افکنيم، حيرتمان بيشتر مي‏شود، نه فرش قابل ذکري دارد و نه وسائل گران قيمت. اشتباه نشود، خيال نکنيد که علي عليه السلام فقير بود، بلکه..اينک نيم نگاهي به وسائل اين خانه - که در حقيقت همان جهيزيه حضرت فاطمه عليها السلام بود و در آن چند سال هيچ به آن اضافه نگشته بود - خواهيم داشت. در اين خانه دو قبر مجهول و گمشده و يک محراب قرار دارد.قبر اول، قبر پنجمين فرزند علي و فاطمه(ع) است و گويا درپاي در خانه دفن گرديد.

   در مدينه منوره، شهر پيامبر، تنها يک خانه بود که رسول الله صلي الله عليه و آله به آن عشق مي‏ورزيد و اهلش را به شدت دوست مي‏داشت. در و ديوار و فضاي اين خانه از معنويت و نورانيتي خاص، حکايت داشت. اين خانه روز و شب محل نزول و عروج فرشتگان الهي بود.پيامبر صلي الله عليه و آله‏آن قدر به اين خانه احترام مي‏گذاشت که بدون اجازه وارد آن نمي‏گرديد، هر صبح و شام به آن جا مي‏رفت و پس از کوبيدن در آن، با صداي بلند بر اهلش سلام مي‏داد.

هنگام خارج شدن از شهر، آخرين نقطه توقفش درمدينه‏بود وپس از مراجعت، اول به سراغ همان خانه‏ مي ‏رفت. آن خانه، خانه فاطمه عليها السلام بود که اين نوشتار کوتاه به وصف آن خواهد پرداخت.

 

 

ويژگي‏هاي خانه فاطمه عليها السلام

 1- موقعيت جغرافيايي :

اين خانه در طرف شرق مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله، هم رديف ديگر حجره‏هاي رسول الله صلي الله عليه و آله و در وسط آن‏ها قرار داشت. به گفته نويسنده مدينه شناسي: «با توجه به ديگر گفته‏هاي ثبت‏شده، مسلم است که خانه فاطمه عليها السلام بين مربع قبر و ستون تهجد بوده است.» (1) مردي به عبد الله بن عمر گفت: «درباره علي بن ابي طالب عليهما السلام برايم سخن بگو.

عبد الله گفت: اگر مي‏خواهي بداني که مقام و منزلت علي عليه السلام نزد رسول الله صلي الله عليه و آله چه اندازه بود، پس نظر کن به خانه‏اش نسبت‏به خانه‏هاي پيامبر صلي الله عليه و آله، سپس با دست‏خود به خانه علي و فاطمه عليهما السلام اشاره کرد و گفت: اين خانه اوست که در وسط خانه‏هاي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله قرار گرفته است. (2)

 

2- مساحت ‏خانه فاطمه عليها السلام

بتنوني در الرحلة الحجازية مي‏نويسد: «طول خانه فاطمه عليها السلام از طرف جنوب 5/14، از طرف شمال 14 متر و از طرف شرق و غرب 5/7 متر مي‏باشد.» (3)

 

3- اهدايي خدا و رسول

پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله از همان ابتداي ورود به مدينه در فکر احداث چنين حجره‏اي براي حضرت فاطمه عليها السلام بود. بدين جهت زماني که حجره‏هايي را در طرف شرق مسجد براي همسران خود احداث کرد، براي فاطمه عليها السلام اين حجره را ساخت. ام سلمه در روايتي که درباره عروسي حضرت فاطمه عليها السلام است مي‏گويد: «... آن گاه پيامبر صلي الله عليه و آله دختر خود، فاطمه عليها السلام و همچنين علي عليه السلام را پيش خود خواند و دست علي عليه السلام را در دست راست و دست فاطمه عليها السلام را در دست چپ گرفت و به سينه خود گذارد و ميان دو چشم آن دو را بوسه زد. آن گاه به علي عليه السلام فرمود: علي جان! خوب همسري داري و به فاطمه عليها السلام فرمود اي فاطمه! تو هم خوب همسري داري. سپس از جاي برخاسته و پيشاپيش آن دو راه افتاد تا اين که آن دو را به خانه‏اي که از پيش براي آن‏ها ساخته بود، وارد کرد. سپس هنگام خروج از خانه، در حالي که دستگيره در را گرفته بود، فرمود: «طهرکماالله و طهر نسلکم...» خداوند شما و نسلتان را پاک گرداند.» (4)

 

4- راهي به بيرون جز از مسجد نداشت

از ديگر ويژگي‏هاي اين خانه اين بود که هيچ گونه راهي به بيرون جز از طريق مسجد نداشت. بدون شک در اين کار عنايتي بود. شايد راز اين عمل براي مسلمانان آشکار نگرديد.

سيد محمد باقر نجفي مي‏نويسد: «همگي مورخان اذعان دارند که خانه علي در ديگري جز آنچه که به سوي مسجد باز مي‏شد، نداشت.» (5)

 

5- خانه رفيع و پر نور

از ديگر ويژگي‏هاي اين خانه اين است که همانند ديگر مساجد و خانه‏هاي پيامبران، از نورانيت و جلال و شکوه خاصي برخوردار و از خانه‏هايي بود که قرآن مجيد درباره آن‏ها فرمود:

; «في بيوت اذن الله ان ترفع و يذکر فيهااسمه;» (6) ; «در خانه‏هايي که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت] آن‏ها رفعت‏يابد و نامش در آن‏ها ياد شود.»

در روايتي که در ذيل آيه فوق آمده است، انس از بريده نقل مي‏کند: «هنگامي که پيامبر صلي الله عليه و آله اين آيه را تلاوت مي‏کرد، مردي از جاي برخاست و گفت: مقصود از اين خانه‏ها کدام خانه‏هاست؟

پيامبر فرمود: خانه‏هاي پيامبران. ابوبکر گفت: يا رسول الله! هذا البيت منها و اشار الي بيت علي و فاطمه عليهما السلام. قال نعم و افضلها; در حالي که با دست‏خود به خانه علي و فاطمه عليهما السلام اشاره مي‏کرد گفت: آيا اين خانه از جمله آن خانه‏ها است؟ حضرت فرمود: آري. بلکه افضل از همه آن‏ها است.» (7)

 

6- محل نماز و عبادت پيامبر صلي الله عليه و آله

خانه فاطمه عليها السلام استراحت‏گاه موقت پيامبر صلي الله عليه و آله هنگام ديدار از يگانه گهرش بوده، جاي جاي اين خانه قدمگاه، محل نشستن، محل نماز و عبادت و سجده‏گاه وجود مقدس نبي اکرم صلي الله عليه و آله بود.

حضرت علي عليه السلام فرمود: «روزي پيامبر صلي الله عليه و آله به ديدار ما آمد، ما نيز حريره‏اي (8) برايش آماده کرديم و ام ايمن هم ظرفي از ماست، کره و مقداري خرما به ما هديه کرد. پيامبر صلي الله عليه و آله از جاي برخاست، وضو ساخت، به سوي قبله ايستاد و مدتي دعا کرد. آن گاه با چشماني پر از اشک، سر به سجده گذارد.

 هيبت و عظمت پيامبر صلي الله عليه و آله مانع شد که علت گريه‏اش را بپرسيم. فرزندم حسن، از جاي جست و گفت: پدر جان! کارهايي را ديدم انجام دادي که پيش از اين انجام نداده بودي. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: فرزندم من امروز با ديدن شما آن قدر خوشحال شدم که پيش از اين، چنين شادماني به من دست نداده بود. اينک جبرئيل آمد و به من خبر داد که همه شما کشته خواهيد شد و محل دفن شما هم دور از يکديگر خواهد بود.

با شنيدن اين خبر براي شما دعا کردم. امام حسين عليه السلام عرض کرد: اي رسول خدا! با اين وصف که قبرهاي ما از هم جدا مي‏باشد، پس چه کسي به زيارت قبور ما مي‏آيد؟  پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: گروهي از امتم که کمک و صله مرا دوست مي‏دارند. پس در روز قيامت‏به زيارت اين دسته خواهم رفت و بازوانشان را گرفته و آن‏ها را از گرفتاري‏ها و سختي‏هاي روز قيامت نجات خواهم داد.» (9)

 

7- زادگاه امام حسن و امام حسين عليهما السلام

ترديدي نيست که زادگاه امام حسن، امام حسين، زينب کبري و ام کلثوم عليهم السلام در اين خانه است اما نسبت ‏به ساير امامان عليهم السلام بعيد به نظر مي‏رسد که زادگاهشان در خانه حضرت فاطمه عليها السلام بوده باشد، زيرا در زمان عبد الملک بن مروان که حسن بن حسن عليهما السلام در آن جا س ت داشت، او را از خانه حضرت فاطمه عليها السلام بيرون نمودند و خانه را به بهانه توسعه مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله، ويران کردند. (10)

همچنين بعيد است که امام زين العابدين عليه السلام هم در آن جا ديده به جهان گشوده باشد، زيرا آن حضرت در سال 38 ه. ق. به دنيا آمد و پدرش امام حسين عليه السلام، در آن سال همراه حضرت علي عليه السلام در کوفه بود. بنابراين به نظر مي‏رسد که امام سجاد عليه السلام در کوفه به دنيا آمده باشد اما چنين سخني را کسي نگفته است.

بنابراين احتمال‏ها که حضرت امام سجاد عليه السلام در سال 34، 35 يا 36 ه. ق. به دنيا آمده باشد، مي‏توان گفت‏ حضرت در مدينه به دنيا آمده اما باز هم بعيد است که در خانه حضرت فاطمه عليه السلام بوده باشد، زيرا امام حسين عليه السلام در آن وقت در خانه حضرت فاطمه عليه السلام زندگي نمي‏کرد.

 

8- محل رفت وآمد فرشتگان

امام باقر عليه السلام فرمود: «خانه علي عليه السلام و فاطمه عليها السلام بخشي از هجره پيامبر صلي الله عليه و آله است و سقف آن خانه، عرش پروردگار مي‏باشد. محل فرود وحي و رفت و آمد فرشتگاني است که هر صبح و شام و هر ساعت و لحظه، با آوردن پيام در حال آمد و شد هستند. آن جا خانه‏اي است که هرگز رفت و آمد فرشتگان در آن، پاياني ندارد. گروهي فرود مي‏آيند و گروه ديگر بالا مي‏روند. پروردگار عالميان پرده را از آسمان‏ها براي حضرت ابراهيم عليه السلام کنار زد و به نور باصره‏اش قوت بخشيد، تا نگاهش به عرش افتاد. همچنين خداوند به ديد چشم محمد، علي، فاطمه، حسن، حسين عليهم السلام قدرت بيش‏تري داد; و آن‏ها عرش پروردگار را از خانه‏هاي خود مي‏ديدند و هرگز سقفي براي خانه‏هايشان جز عرش پروردگار نمي‏ديدند... . (11)

آري بسياري از آيات الهي به وسيله، امين وحي در همين خانه بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل گشت. جريان حديث کسا و آمدن جبرئيل نيز در همين خانه بود. (12)

 

9- سلام پيامبر صلي الله عليه و آله بر اهل خانه

پس از آن که آيه «وامر اهلک بالصلاة واصطبر عليها» (13) بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل گشت، آن حضرت چهل روز (14) ، شش ماه (15) ، هشت ماه (16) يا نه ماه (17) در هر صبح و شام به سوي خانه حضرت فاطمه مي‏رفت و دستگيره در خانه را مي‏گرفت و پس از سلام بر اهل آن خانه، به دستور آيه عمل مي‏نمود و مي‏فرمود: «الصلاة يرحمکم الله (18) » و سپس اين آيه را تلاوت مي‏فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا. (19) »

ابو الحمراء مي‏گويد: « چهل روز پيامبر صلي الله عليه و آله را ديدم که هر روز صبح به طرف در خانه علي و فاطمه مي‏آمد و دستگيره در را مي‏گرفت و مي‏فرمود: «السلام عليکم اهل البيت و رحمة الله و برکاته. الصلاة يرحمکم الله. انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا.» (20) »

قندوزي حنفي پس از ذکر اين حديث مي‏گويد: «اين حديث از 300 نفر از صحابه و ياران پيامبر روايت‏شده است.» (21)

 

10- بسته شدن در خانه‏ها جز در خانه حضرت فاطمه عليها السلام

ياران رسول خدا آن گاه که مي‏بينند در خانه علي عليه السلام و فاطمه عليها السلام به مسجد باز مي‏شود، هر يک از خانه خود دري به مسجد باز مي‏کنند. ديري نگذشت که فرمان رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد که تمام درها بايد بسته شود جز در خانه علي عليه السلام. موج اعتراض بالا گرفت اما پيامبر صلي الله عليه و آله قاطعانه بر موضوع پافشاري کرد و تمام درها، حتي پنجره‏ها را، جز در خانه علي عليه السلام بست.

زيد بن ارقم مي‏گويد: «برخي از ياران از حضرت خواستند که اجازه دهد، درها همچنان باز بماند. پيامبر صلي الله عليه و آله از جاي برخاست و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: به من دستور داده شد که تمام درها، جز در خانه علي عليه السلام را ببندم. حال مي‏بينم که برخي از شما سخن گفته‏ايد اما اين را بدانيد که سوگند به خدا! اين من نبودم که در خانه‏اي را بسته يا باز کرده باشم، بلکه دستوري بود که من از آن پيروي کردم.» (22)

حديث ‏ياد شده از احاديث مسلم شيعه و سني است و تاکنون کسي بر صحت آن اشکال نگرفته جز ابن الجوزي که آن را در رديف احاديث موضوعه و ساخته رافضي‏ها خوانده است اما «ابن حجر عسقلاني‏» در کتاب «فتح الباري در شرح صحيح بخاري‏» در رد گفته ابن الجوزي اظهار مي‏دارد: «اخطا في ذلک شنيعا فانه سلک في ذلک رد الاحاديث الصحيحة بتوهمه المعارضة; وي خطاي زشتي را در اين کتاب مرتکب شده است، زيرا به بهانه تعارض، بسياري از احاديث صحيح را رد کرده است.» (23)

 

11- احترام ويژه امامان

گرچه در زمان معصومين عليهم السلام به ويژه از اواخر زمان امام سجاد عليه السلام به بعد، خانه حضرت فاطمه عليها السلام را به بهانه توسعه مسجد ويران کردن، اما جايگاه خانه معلوم و مشخص بود و مردم بدون هيچ تقيه‏اي، نسبت‏به خانه حضرت فاطمه عليها السلام احترام ويژه‏اي قائل بودند. امام جواد عليه السلام هر روز مقارن اذان ظهر، نخست‏به زيارت رسول الله صلي الله عليه و آله مي‏رفت، سپس به طرف خانه حضرت فاطمه عليها السلام مي‏رفت و کفش‏هاي خود را بيرون مي‏آورد و وارد خانه حضرت فاطمه مي‏گشت و در آن جا نماز مي‏گذارد. (24)

 

نگاهي ديگر

نگاه ديگري که به اين خانه مي‏افکنيم، حيرتمان بيشتر مي‏شود. چرا که در اين خانه هرگز از زخارف دنيا و تجمل‏گرايي چيزي يافت نمي‏شود، خانه‏اي بسيار ساده، نه فرش قابل ذکري دارد و نه وسائل گران قيمت. اشتباه نشود، خيال نکنيد که حضرت علي عليه السلام فقير بود و تهي‏دست، آورده‏اند که از دسترنج‏خود هزار بنده را آزاد کرد، بلکه اين خانواده نمي‏خواستند غير از زندگي زاهدانه راه ديگري را در پيش گيرند، بدين جهت آنچه داشتند يا وقف فقرا و تهيدستان مي‏کردند يا به ديگران مي‏دادند و خود در نهايت‏ساده زيستي زندگي مي‏کردند. (25)

در اين خانه علاوه بر چوبي که حضرت علي عليه السلام به دو طرف اطاق جهت آويزان کردن لباس نصب کرده بود، يک پوست گوسفند که در کف اطاق انداخته، يک بالش که داخلش را از ليف خرما پر کرده بود چيز ديگري جز جهيزيه حضرت فاطمه عليها السلام نبود و ريز آن به قرار زير است:

 1- يک قواره پيراهن به قيمت هشت درهم;

2- يک عدد روسري بزرگ به قيمت چهار درهم;

3- يک حوله سياه خيبري;

4- يک تخت‏خواب که با برگ درخت‏خرما بافته شده بود;

5- دو عدد تشک کتاني از کتان‏هاي مصر که در درون يکي از آن‏ها ليف خرما و ديگري از پشم گوسفند پر شده بود;

6- چهار عدد بالش از پوست ميش مکه که از گياه خوشبويي به نام اذخر پر شده بود;

7- يک تخته پرده پشمي;

8- يک قطعه حصير;

9- يک عدد دست آس;

10- يک طشت مسي براي شستن لباس;

11- يک عدد مشک چرمي براي آبکشي;

12- يک باديه بزرگ براي دوشيدن شير;

13- يک ظرف چرمي براي آب;

14- يک آفتابه گلي لعابي شده;

15- يک سبوي گلي سبز;

16- دو عدد کوزه سفالين;

17- يک قطعه پوست چرمي براي فرش;

18- يک چادر از پارچه‏هاي بافت قطر. (26)

 

سرنوشت ‏خانه فاطمه عليها السلام

متاسفانه، اين خانه و ساکنانش پس از رحلت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، مورد بي‏مهري امت قرار گرفت و دست‏خوش حوادث ناگواري شد.

خانه‏اي که در و ديوارش بوي رسول الله صلي الله عليه و آله از آن به مشام مي‏رسيد و زمين و محرابش يادآور سجده‏هاي طولاني يگانه يادگار پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بود نه تنها فقط در آن خانه را بستند و بر خلاف سفارش آن حضرت مردم را از فيض برکات آن خانه و اهلش محروم ساختند، بلکه براي بيعت گرفتن از علي عليه السلام مورد هجوم ناجوانمردانه عده‏اي کينه‏توز و فرصت‏طلب قرار گرفت و سرانجام در زمان عبد الملک بن مروان، به بهانه توسعه مسجد، ساکنان آن را بيرون کردند و خانه را ويران ساختند.

تعجب اين جا است که آن‏ها با مشاهده آن همه عطوفت و مهرورزي‏ها و احترام فوق العاده پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت‏به اهل بيت‏خود به ويژه نسبت‏به فاطمه عليها السلام چگونه مردان کينه‏توز و فرصت‏طلب را جهت‏بيعت گرفتن از علي عليه السلام روانه خانه فاطمه عليها السلام ساختند. آنان مگر حضرت فاطمه عليها السلام را نمي‏شناختند که با بردن آتش (27) هم در خانه را سوزاندند (28) و شکستند (29) ، هم پهلو (30) و حرمت صاحب خانه را. (31)در اين خانه که آن را هاله‏اي از غم و مظلوميت فرا گرفته، دو قبر مجهول و گمشده ويک محراب قرار دارد.قبر اول، قبرمحسن پنجمين فرزند حضرت علي و فاطمه عليهما السلام است وگويا درپاي در خانه دفن گرديد. قبر دوم‏احتمالا قبر فاطمه عليها السلام ويک محراب که براي همگان قابل رؤيت است وروزي اين محراب محل نماز، سجده ودعاي حضرت فاطمه زهرا عليها السلام ‏بود.

جاي بسي تعجب است که آن خانه‏اي که در زمان عبد الملک بن مروان به بهانه توسعه مسجد پيامبر خراب مي‏شود، امروزه در محاصره نرده‏هاي آهنين قرار گرفته است.

 

منابع :

 1) مدينه‏شناسي، ص 73.

2) سفينة البحار، ج 1، ص 115.

3) الرحلة الحجازية، ص 327.

4) مناقب خوارزمي، ص 247.

5) مدينه‏شناسي، ص 119 و فرات کوفي، ص 125.

6) نور/36.

7) سفينة البحار، ج 1، ص 114 و مجمع البحرين، ص 138.

8) غذايي است که با آرد و شير يا روغن مي‏پزند. فرهنگ جديد، ص 91.

9) بشارة المصطفي، ص 195; عوالم العلوم و المعارف، ج 7، ص 123 و کامل الزيارة، ص 58.

10) سفينة البحار، ج 1، ص 115.

11) همان.

12) سند حديث‏شريف کساء، ص 6.

13) طه / 132.

14) امالي طوسي، ص 251.

15) سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 434.

16) بحارالانوار، ج 43، ص 53.

17) ينابيع المودة، ص 174 و مناقب خوارزمي، ص 23.

18) امالي طوسي، ص 251.

19) بحارالانوار، ج 43، ص 53.

20) ينابيع المودة، ص 174.

21) همان.

22) ذخائر العقبي، ص 77.

23) مدينه‏شناسي، ص 117.

24) سفينة البحار، ج 2، ص 375.

25) همان، ص 54.

26) زندگاني حضرت فاطمه، ص 56.

27) العقد الفريد، ج 5، ص 13 و الامامة و السياسة، ص 20.

28) اثبات الوصية، ص 124.

29) تفسير عياشي، ج 2، ص 67.

30) اثبات الوصية، ص 124.

31) بحارالانوار، ج 53، ص 14.

 


 الهم العن آل سعود وهابی و محبین له

جزایر ایرانی ابو موسی و تنب بزرگ و کوچک

بسم الله الرحمن الرحیم

دوستان نظر شما در مورد :

  1.  جزایر ایرانی ابو موسی و تنب بزرگ و کوچک  ؟
  2. نقش پادشاه وهابیون ملک عبدالشیطان (عربستان) و خاندان آل قاطر (قطر) و آل منگول (امارات) در مورد وطن شریفمان چیست؟
  3. الحاق مجدد بحرین که جزئی از خاک کشور عزیزمان بود و با خیانت شاه خائن از ایران جدا شد ؟

  ۴.  با شاهین نجفی مرتدد خواننده توهین کننده به 

    اهل بیت علیه السلام چه باید کرد ؟

متن وصيتنامه حضرت زهرا (سلام الله عليها)

 بسم الله الرحمن الرحيم

 

هذا ما اوصت به فاطمة (سلام الله عليها) بنت رسول الله(صلي الله عليه و آله) اوصت و هي تشهد أن لا إله إلا الله و أن محمد(صلي الله عليه و آله) عبده و رسوله و ان الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتية لاريب فيها و ان الله يبعث من في القبور . 

يا علي! انا فاطمة(سلام الله عليها) بنت محمد(صلي الله عليه و آله) زوجني الله منك لاكون لك في الدنيا و الآخرة انت أولي بي من غيري حنطني غسلني كفني باليل و صل علي و ادفني باليل و لا تعلم احدا و استودعك الله و اقرء علي ولدي السلام الي يوم القيامة.

 ترجمه :

 اين وصيت نامه فاطمه(سلام الله عليها) دختر رسول(صلي الله عليه و آله) خداست، در حالي كه وصيت مي كند كه شهادت مي دهم، خدايي جز خداي يگانه نيست و محمد(صلي الله عليه و آله) بنده و پيامبر اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و روز قيامت فرا خواهد رسيد، شكي در آن نيست و خداوند مردگان را زنده وارد محشر مي كند.

اي علي! من فاطمه(سلام الله عليها) دختر محمد(صلي الله عليه و آله) هستم، خدا مرا به ازدواج تو درآورد، تا در دنيا و آخرت براي تو باشم. تو از ديگران بر من سزاوارتري، حنوط و غسل و كفن كردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن كن و هيچ كسي را اطلاع نده!  تو را به خدا مي سپارم و بر فرزندانم تا روز قيامت سلام و درود مي فرستم.

منابع : تاریخ زندگانی حضرت زهرا س ./. فاطمه زهرا س ولادت تا شهادت . /. بحار النوار . تاریخ شیعه . و ..

کرامات حضرت زهرا (س)

بسم الله الرحمن الرحیم

کرامات حضرت زهرا (س)

کرامت در حال روزه ‏داری

امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) بیمار شده بودند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) و خاندان ایشان به توصیه پیامبر برای شفای حسنین (علیه السلام) سه روز، روزه نذر کردند. در روز اول هنگام افطار، فقیری رسید و در خواست غذا کرد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) افطار خود و خانواده خود را به فقیر دادند. روز دوم در هنگام افطار، یتیمی نزد خانه ایشان آمد و درخواست کمک کرد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) بار دیگر افطار خود و خانواده خود را به یتیم دادند. روز سوم در هنگام افطار اسیری نزد ایشان آمد و درخواست غذا کرد و این بار هم حضرت زهرا (سلام الله علیها) افطار خود و خانواده خود را به اسیر دادند. اینجا بود که آیه شریفه نازل شد « وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا، إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء وَلَا شُکُورًا» (سوره انسان آیات ۸ و ۹)؛ طعام را با آنکه خود بدان نیازمندند، به فقیر و یتیم و اسیر می‌دهند و (زبان حالشان این است که) برای خشنودی خدا به شما طعام می‌دهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسی نمی‌خواهیم.

هرگز از انجام عمل خیر دریغ نمی‌کردند

روزی پیرمردی فقیر و گرسنه، نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و درخواست کمک کرد. پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجام دهنده آن است»، پس او را به منزل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) راهنمایی کرد. پیرمرد به سمت خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) رفت و از ایشان کمک خواست. حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم. اما گردن ‏بندی را که دختر حمزة بن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد. مرد فقیر، گردن ‏بند را گرفت و به مسجد آمد.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) هنوز در میان اصحاب نشسته بود که پیرمرد عرض کرد: ای پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله)، فاطمه (سلام الله علیها) این گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندی خودم برسانم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) گریست. عمّار یاسر با اجازه پیامبر (صلی الله علیه و آله) گردن بند را از پیرمرد خرید. عمار پس از خرید گردن بند، گردن بند را به غلام خود داد و گفت: این را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز غلام و گردن بند را به حضرت فاطمه بخشید. غلام نزد فاطمه (سلام الله علیها) آمد و آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. غلام خندید. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) راز این خنده‌ را پرسید. غلام پاسخ داد: ای دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) برکت این گردن بند مرا به شادی آورد، چون گرسنه‌ای را سیر کرد، برهنه‌ای را پوشاند، فقیری را غنی نمود، پیاده‌ای را سوار نمود، بنده‌ای را آزاد کرد و عاقبت هم به سوی صاحب خود بازگشت.

ادامه مقاله مشروعيت ازدواج موقت در کتاب هاي اهل سنت  بررسي روايات حرمت متعه در كتابهاي شيعه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ادامه مقاله مشروعيت ازدواج موقت در کتاب هاي اهل سنت

بررسي روايات حرمت متعه در كتابهاي شيعه :

حرمت متعه در فتح خيبر :

طوسي در كتاب التهذيب 2/186 والاستبصار 3/142 و الحر العاملي در كتاب وسائل شيعه 14/441 نقل مي نمايند :

از زيد بن علي روايت است كه ايشان از پدرانشان و آنان نيز از حضرت علي نقل مي كنند كه ايشان فرمودند : پيامبر اكرم در روز فتح خيبر گوشت الاغ و نكاح موقت و متعه را حرام گرداندند.

 

پاسخ اين مساله در برابر حليت متعه چيست؟

در پاسخ به اين سوال بايد گفت : در همان مصادري که اين روايت را از آنها نقل نموده است پاسخ اين اشکال داده شده است ؛ در کتاب تهذيب بعد از ذکر اين روايت آمده است :  فان هذه الرواية وردت مورد التقية و على ما يذهب إليه مخالفوا الشيعة ، و العلم حاصل لكل من سمع الاخبار ان من دين أئمتنا عليهم السلام إباحة المتعة فلا يحتاج إلى الاطناب فيه .   تهذيب الأحكام ج 7 ص 251

اهل سنت حليت متعه را نظر عده زيادي از اهل بيت مي دانند ؛ بنا بر اين مضمون اين روايت مخالف کلام شيعه و اهل سنت است .

جداي از اين مطلب بايد گفت : نه علماي شيعه و نه بزرگان علماي اهل سنت حرمت متعه در خيبر را قبول ندارند و  حتي روايـتي را که در صحيح بخاري به همين مضمون از امير مومنان نقل شده است  همان طوري که در متن اين مقاله آمده است - از اشتباهات زهري مي دانند ؛ بنابراين ، اين روايت قطعا تقيه اي بوده و موافق با مضمون روايت دروغين زهري است .

  نيز در مورد اين روايت بايد گفت که در آن بحث حرمت گوشت الاغ اهلي مطرح شده است که در اين مطلب نيز مخالف اجماع شيعه است ؛ و شيعه آن را تنها کراهت مي دانند .

 

با وجود نكاح دائم ، نيازي به ازدواج موقت نيست :

محمد بن يعقوب كليني در الكافي روايتي را از علي بن يقطين نقل مي كند كه ايشان از حضرت علي درباره حلت و حرمت نكاح موقت و متعه پرسيدند ايشان ((حضرت علي)) در جوابشان فرمودند: شما به آن هيچ نيازي نداريد و خداوند متعال به وسيله نكاح دائم شما را از آن مستغني گردانده است (الفروع من الكافي 2/43 و وسائل الشيعه 14/449) پاسخ اين مساله در برابر حليت متعه چيست؟

پاسخ :  اين روايت ، با نقل درست و بدون تحريف روايت آشکار مي گردد :

از علي بن يقطين  از ثروتمندترين مردمان دوران خويش و کسي که به دستور حضرت موسي بن جعفر عليه السلام وزارت هارون الرشيد را پذيرفته بود تا بتواند در حد امکان مانع ظلم وي به شيعيان شود - روايـت شده است که گفت از موسي بن جعفر عليه السلام در مورد متعه سوال نمودم پس حضرت فرمود : تو ديگر با متعه چه کار داري ؟ زيرا خداوند تو را از آن بي نياز ساخته است !!! ( تو که از ثروتمنداني و همسران متعدد و کنيزکان بسيار داري ؛ تو ديگر براي چه در مورد متعه سوال مي کني )

پاسخ دادم : مي خواستم بدانم ؛ حضرت فرمودند : در کتاب امير مومنان موجود است ( در نظر ما اهل بيت حلال است ) .

پرسيدم : آيا مي توانيم آن را زياده  از چهار عدد  بگيريم و آيا زياد مي شود ؟

فرمودند : آيا چيزي غير از اين سبب شيريني متعه مي شود ؟ - همين است که سبب گوارايي متعه شده است که هر تعداد که مايل بودي مي تواني به متعه بگيري –    .                  الكافي ج 5 ص 452

 

زنان فاجره ، مرتكب نكاح موقت ميشوند :

در روايتي كه هشام بن حكم آن را از ابي عبدالله نقل مي كند چنين مي فرمايد: كه حضرت ابوعبدالله فرمودند: زنان فاجره و فاسقه مرتكب نكاح موقت مي شوند و زنان پاكدامن و محصنه از آن پرهيز مي نمايند. (بحار الانوار 100/ 318 و السرائر 483). پاسخ به اين مساله در برابر حليت متعه چيست؟

در روايتي ديگر كه توسط عبدالله بن سنان نقل شده است چنين وارد شده است كه ايشان مي فرمايند از حضرت ابوعبدالله درباره ي نكاح موقت پرسيدم ايشان فرمودند : خود را با آن چركين و كثيف نگردان .  (بحار الانوار 100/318 و السرائر 66)

 

پاسخ به اين مساله در برابر حليت متعه چيست؟

همانطور که در پاسخ به سوال اول گفته شد ، حکم به حرمت متعه از مطالبي است که شيعه و ائمه ايشان بدان معروف هستند ؛ و به همين جهت تمامي روايات مخالف با اين مطلب از طرف شاگردان مکتب ائمه حمل بر تقيه گرديده است .

 

آيه « فما استمتعتم ... » در باره ازدواج موقت نيست :

آيه "فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً" .اين آيه هرگز در باب ازدواج موقت نيست. زيرا خودش جزئي از يك آيه است كه در مورد ازدواج دائم سخن مي گويد و "ف" اول جمله امكان تفاوت موضوع آيه را منتفي مي كند.

 

پاسخ به اين مساله در برابر حليت متعه چيست؟

اين که اين قسمت از آيه در مورد متعه نازل شده است ، اجماع مفسرين صدر اول اهل سنت و مشهور در بين سائر ايشان است ؛ روايات صحيحه ايشان را نيز در اين باره در مقاله مطرح نموديم .

 اما اين اشکال که در اين آيه فاء آمده است و ابتداي آيه در مقام بيان حكم ازدواج دائم است كلام صحيحي نيست ؛ زيرا :

 

الف ) ابتداي آيه مي گويد :

زنان شوهر دار نيز  براي شما حرام هستند  مگر آنکه ايشان را به کنيزي بگيريد ؛ حکمي است که خداوند براي شما قرار داده است ؛ و غير اين زنان براي شما حلال است که با اموال خويش ، به ايشان ميل نماييد در حاليکه پاکدامني را حفظ کرده و زنا ننماييد  زنا اگر با دادن مالي به زن باشد جايز نيست  پس کساني را که از اين زنان به متغه  گرفتيد پس حقوق ايشان را واجب است که به ايشان پرداخت نماييد ...

 

سوال اينجاست که کجاي آيه فوق ، قبل از بحث متعه ازدواج دائم را مطرح کرده است ؟

ب) فاء مي توان براي اضراب باشد ؛ يعني بحث در مورد کلام قبل را مسکوت گذاشته و به موردي جديد بپردازد ؛ يعني حتي اگر در آيه قبل از بحث متعه بحث ازدواج دائم  بود ، منافاتي نداشت که با فاء بر آن عطف گردد .

 

عقد موقت با زني كه از خانواده شريفي باشد ، درست نيست :

شيخ طوسي چنين فتوا مي دهد :"وقتي زن از خانواده ي شريفي باشد نكاح متعه با او درست نيست چون براي خانواده اش عيب و عار و براي خود زن ذلت و خواري است  . (تهذيب الاحكام جلد هفتم ص 253)

 

پاسخ به اين مساله در برابر حليت متعه چيست؟

پاسخ : اين نيز از دروغ هايي است که عده اي از مغرضين از علماي اهل سنت به مرحوم شيخ طوسي نسبت مي دهند ؛ در اين زمينه بهتر است متن کتاب ايشان را ذکر نماييم :

 14 - آنچه که احمد بن محمد از ابي الحسن از بعضي از اصحاب ما نقل کرده و سند آن را تا امام صادق عليه السلام بالا مي برد که فرمود : با زن مومن متعه نکن ، زيرا با اين کار وي را خوار مي سازي ؛ اين روايت روايتي است که سند آن قطع شده ( روات آن مشخص نمي باشد ) و روايت شاذ - مخالف مشهور مي باشد ؛ و شايد مراد روايت آن است که اگر زني از خاندان شرف باشد ، نبايد با او متعه کرد ، زيرا اين کار سبب عار براي خاندان وي و ذلت خود وي مي گردد و اگر اين چنين باشد مکروه بوده و باز هم حرام نيست .  تهذيب الأحكام ج 7 ص 253

 پس بر فرض صحت سند باز هم اين روايت نمي تواند مدرکي براي حرمت متعه باشد ؛ زيرا دلالت بر حرمت آن ندارد . مشخص است که مرحوم شيخ طوسي در مقام رد استدلال به اين روايت براي حرمت متعه است ؛ نه اثبات اين و اين کلام ايشان هم توجيهي براي کلام مستشکل است که باز هم در انتها با گفتن و يکون ذلک مکروها آن را نيز رد مي نمايد .

 

زيديه ، متعه را حرام ميدانند :

زيد پسر امام سجاد رحمهما الله هم قائل به حرمت صيغه بود(رجوع كنيد به كتاب شرح فقه الكبير). زيديه و اسماعيليه هر دو متعه را حرام مي دانند و مخالفت يكي دو صحابي كه حديث تحريم متعه بدانها نرسيده اجماع را به هم نمي زند.

پاسخ به اين مساله در برابر حليت متعه چيست؟

زيديه ادعا مي کنند که زيد ادعاي امامت نيز کرده است ؛ آيا تمامي ادعاهاي ايشان مقبول است ؟

نه شيعه و نه اهل سنت اين ادعاي ايشان را نمي پذيرند ؛ در مورد متعه نيز همين سخنان مطرح مي گردد .

چرا در عقد موقت ، ارث و طلاق وجود ندارد :

سوره مومنون آيات 5 الي 7 ازدواج را تنها به شكل دائم با زنان آزاد يا كنيز جايز مي داند. علماي شيعه مي گويند ازواجهم شامل ازدواج موقت هم مي شود. اما اگر چنين است پس بايد به حكم آيات ديگر قرآن زوجين از همديگر ارث ببرند و طلاق بينشان امكان پذير باشد و فرزدانشان هم از والدين ارث ببرند و سقف 4 زن در حالي كه در ازدواج موقت چنين نيست.

پاسخ به اين مساله در برابر حليت متعه چيست؟

جواب اين سوالات در متن مقاله داده شده است که در اينجا به صورت اجمالي بدان اشاره مي نماييم :

1- آيه سوره مومنون تنها حرمت زنا را اثبات مي کند و مي گويد نکاح تنها با همسر- در ازدواج-  و يا کنيز جايز است و علماي شيعه و سني متعه را نوعي ازدواج دانسته و زن را در اين ازدواج همسر مرد مي دانند .

2- قرآن به طور مطلق براي جدايي مرد از زن طلاق را مطرح نمي نمايد و اين تنها مربوط به بعضي از افراد ازدواج دائم است ؛ به عنوان مثال اگر مردي مرتد شود خود به خود از زن خويش جدا مي گردد بدون اينکه بين اين مرد و زن صيغه طلاق جاري گردد ؛ در مورد ارث نيز چنين است ؛ جداي از اين نکته که بسياري از علماي شيعه در مورد زن در متعه حکم ارث را جاري مي دانند ؛ بنا بر اين اشکال بر ايشان اصلا وارد نيست تا بخواهند پاسخ بگويند .

الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية امير المؤمنين علي ابن ابيطالب و اولاده المعصومين عليهم السلام .‌.

طرح شبهه : مشروعيت ازدواج موقت در کتاب هاي اهل سنت

بسم اللّه الرحمن الرحيم

 

مشروعيت ازدواج موقت در کتاب هاي اهل سنت

متعه چيست؟ 

اتفاق شيعه و سني در تعريف متعه و ازدواج دانستن آن : 

اتفاق شيعه و سني در اينکه متعه در صدر اسلام مدتي جايز بوده است : 

اختلاف بين شيعه و سني در مورد متعه در چيست؟ 

ادله حليت متعه : 

1- كلام خداوند متعال :   اثبات نزول اين آيه در مورد متعه   

2- نهي عمر از دو متعه حلال :   مدارک اين روايت در کتب اهل سنت   . ماجراي يحيي بن اکثم و اين روايت .   ماجراي مامون خليفه عباسي و اين روايت .   

3- روايات دال بر حليت متعه در کتب اهل سنت .

4- كلام امير مومنان و ابن عباس : اگر عمر از متعه نهي نمي کرد جز افراد بدبخت زنا نمي کردند .   

5- نظر صحابه ، تابعين و علماي اهل سنت و سيره آنها در مورد متعه .   مالك بن أنس ،‌  احمد بن حنبل ،  صحابه اي متعه کرده و يا آن را جايز مي دانسته اند ،   تابعين و يا علماي اهل سنت که متعه کرده و يا آن را جايز دانسته اند .   

آيا متعه نسخ شده است؟ 

1- نسخ با آيه سوره مومنون .   2- نسخ با آيه ميراث .

نسخ با نهي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در غزوه خيبر. 

آيا صحيح است که امير مومنان فرموده اند متعه در خيبر نسخ شد؟ 

آيا شما قبول مي کنيد که کسي با خواهر يا مادر شما متعه کند 

1 - گفتگو ميان امام باقر عليه السلام و ليثي . 

2 - گفتگو ميان ابو حنيفه و مؤمن طاق .

 

شرح کلی مقاله در ادامه مطلب ( شرح کامل)

ادامه نوشته

طرح شبهه : آيا عمر بن الخطاب در نماز جماعت سجده بر پشت مأمومين رديف جلوتر را جايز مي‌دانست؟

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

آيا عمر بن الخطاب در نماز جماعت سجده بر پشت مأمومين رديف جلوتر را جايز مي‌دانست؟

، يكي از فتواهاي عجيب خليفه دوم جواز سجده بر پشت مأموم جلوتر بوده است و گفته‌اند كه در صورت ازدحام جمعيت و نبود محل سجده، شخص مي‌تواند بر پشت مأمومي كه در صف جلوتر حضور دارد، سجده نمايد!!! 

روايات اهل سنت از عمر در اين زمينه :                                                                           از عمر شنيدم که بر روي منبر مي گفت : اي مردم ، رسول خدا (ص) اين مسجد را که بنا کرد ، ما و مهاجر و انصار بوديم (و جا فراوان بود و الان چنين نيست) پس اگر شلوغي به شما فشار آورد ، شخص بر روي پشت برادر خويش سجده کند !                                                                                         مسند الطيالسي  ج 1   ص 13 ش 70

عمر گفت : وقتي که در روز جمعه شلوغ شد ، بايد که بر روي پشت برادر خود سجده کنيد !             مصنف عبد الرزاق  ج 1   ص 398 حدیث 1556

 عمر گفت : هر کس که در روز جمعه گرما بر او فشار آورد ، روي لباس خويش سجده کند ، و کسي که مردم به او فشار آوردند ( و جا براي سجده نداشت) روي پشت برادر خود سجده کند !       مصنف عبد الرزاق  ج 1   ص 398 حدیث 5469

 شبيه همين روايت در آدرس هاي ذيل نيز آمده است :                                                             مصنف عبد الرزاق  ج 3   ص 234 /مصنف ابن أبي شيبة  ج 1   ص 237 / مصنف ابن أبي شيبة  ج 1   ص 237 ش  2720و 2726 / مسند أحمد بن حنبل  ج 1   ص 32 ش 217  / معرفة السنن و الآثار  ج 2   ص 470 ش 1676 .

 

تصحيح سند اين روايت توسط اهل سنت :

ابن جمعه حزامي ، اين روايـت را صحيح مي داند :                                                                  عن عمر بن الخطاب رضي الله عنه ، قال : ' إذا اشتد الزحام فليسجد أحدكم على ظهر أخيه ' رواه البيهقي بإسناد صحيح .                                                                                                        خلاصة الاحكام في مهمات السنن وقواعد الاسلام  ج 2   ص 815 ، اسم المؤلف:  يحيى بن مري بن حسن بن حسين بن محمد بن جمعة بن حزام الحزامي، الحوراني، أبو زكريا، محيي الدين الدمشقي الشافعي  الوفاة: 24 / 676 هـ  ، دار النشر : مؤسسة الرسالة  - لبنان - بيروت  - 1418هـ - 1997م  ، الطبعة : الاولى  ، تحقيق : حققه وخرج أحاديثه: حسين إسماعيل الجمل

 

طبلاوي شافعي نيز مي گويد :                                                                                              وعنه أيضا إذا اشتد الزحام فليسجد أحدكم على ظهر أخيه رواه البيهقي أيضا بإسناد صحيح تحفة المحتاج  ج 1   ص 529

 ابن ملقن انصاري نيز مي گويد :                                                                                          أثر عمر إذا زحم أحدكم في صلاته فليسجد على ظهر أخيه رواه البيهقي بإسناد صحيح  .                   خلاصة البدر المنير في تخريج كتاب الشرح الكبير للرافعي ج 1   ص 529، اسم المؤلف:  عمر بن علي بن الملقن الأنصاري الوفاة: 804 ، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : حمدي عبد المجيد إسماعيل السلفي  /

 الباني نيز مي گويد : قوله تحت عنوان : الصلاة في الزحام : " روى أحمد والبيهقي عن سيار قال : سمعت عمر وهو يخطب يقول . . " الحديث  وفيه قول عمر : " فإذا اشتد الزحام فليسجد الرجل منكم على ظهر أخيه " ...  قلت : لكن هذه الفقرة من قول عمر قد أخرجها عبد الرزاق ( 5465 و5469 ) من طريقين آخرين عنه الأول فهما صحيح والآخر منقطع لكن وصله البيهقي وإسناده صحيح  . /                                         تمام المنة الباني ج 1 ص 341 (مکتبة شاملة) ذيل شماره 138

اين کلام در ذيل عنوان  «نماز در شلوغي» آمده است ، و احمد و بيهقي از سيار روايت کرده اند که عمر سخنراني مي کرد و گفت ... : و در اين روايت آمده است «وقتي که خيلي شلوغ شد ، بايد که بر روي پشت برادرتان سجده کنيد»...                                                                                                   من (الباني) مي گويم : که اين قسمت از کلام عمر را عبد الرزاق با دو سند آورده است که اولين آنها صحيح است و دومي منقطع ولي بيهقي همان سند منقطع را نيز موصول آورده است و سند او صحيح است .

 

فتاواي علماي اهل سنت بر طبق اين روايات :

شافعي با استناد به اين روايات مي گويد : شافعي و اسحاق گفته اند که وقتي توانست دست خود را روي زمين بگذارد ، روي پشت برادر خود سجده کند ، اما اگر نتوانست دست خود را روي زمين بگذارد ، منتظر شود که مردم سر خود را بالا بياورند و سپس سجده کند . اصحاب راي نيز چنين گفته اند .                      اختلاف العلماء  ج 1   ص 58 ، اسم المؤلف:  محمد بن نصر المروزي أبو عبد الله الوفاة: 294 ، دار النشر : عالم الكتب - بيروت - 1406 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : صبحي السامرائي

 

همچنين ابوبکر نيشابوري مي گويد :                                                                                     اهل علم در حکم کسي به خاطر شلوغي قدرت سجده بر روي زمين نداشت ، اختلاف کرده اند . گروهي گفته اند که بر روي پشت برادر خود سجده کند و امير المومنين ! عمر بن خطاب چنين گفته است !     .     الأوسط في السنن والإجماع و الاختلاف ج 4   ص 103 ، اسم المؤلف:  أبي بكر محمد بن إبراهيم بن المنذر النيسابوري الوفاة: 9999 ، دار النشر : دار طيبة - الرياض - 1985م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د . أبو حماد صغير أحمد بن محمد حنيف .

 

شبيه همين فتوا در کتب ذيل نيز آمده است :                                                                     فتح الوهاب بشرح منهج الطلاب ج 1   ص 140 ، اسم المؤلف:  زكريا بن محمد بن أحمد بن زكريا الأنصاري أبو يحيى الوفاة: 926 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1418 ، الطبعة : الأولى   .  /  مغني المحتاج  ج 1   ص 299 /  عون المعبود  ج 4   ص 201 /  المحلى  ج 3   ص 267 ـ 268 /  المبسوط للسرخسي  ج 1   ص 207 /  الكافي في فقه ابن حنبل  ج 1   ص 218 /  المغني  ج 2   ص 81  / المجموع  ج 4   ص  477  / تلخيص الحبير  ج 2   ص 73 /

 فتواي وهابيون بر اساس اين روايات :  اگر زياد شلوغ شد ، به صورتي که شخص نمي توانست خود را به محل سجده برساند ، در اين صورت مي تواند بر پشت نمازگزار جلويي خود سجده کند ! زيرا پيامبر !!! فرموده است که وقتي خيلي شلوغ شد ، پس بايد بر پشت برادر خود سجده کنيد !  اين روايـت را  احمد نقل کرده است و گفته است سند آن صحيح است !

روايات اهل سنت از پيامبر (ص) در مورد محل سجده :

در مقابل اهل سنت ، از رسول گرامي اسلام (ص) رواياتي دارند که آن حضرت جز بر روي زمين و خاک و سنگ و حصير سجده نمي کرده اند  . همچنين به گفته صحابه به نقل از رسول خدا (ص) سجده جز بر روي زمين جايز نيست و اگر شخصي بر زمين سجده نکند ، کفايت نمي کند :

 

ا. با وجود گرماي زياد ، تنها بر روي خاک سجده مي کرديم

جابر مي گويد با رسول خدا (ص) نماز مي خوانديم ، و، به خاطر شدت گرما يک مشت سنگريزه در کف دست مي گرفتم تا خنک  شود و پيشانيم را در هنگام سجده بر روي آن بگذارم     .  سنن أبي داود  ج 1   ص 110 ش 399 اسم المؤلف :  سليمان بن الأشعث أبو داود السجستاني الأزدي الوفاة :  275 ، دار النشر :  دار الفكر  -  ، تحقيق : محمد محيي الدين عبد الحميد

الباني در صحيح و ضعيف سنن ابي داود ش 399 اين روايت را معتبر مي داند .

اگر سجده بر پشت شخص جلويي و يا بر روي لباس جايز بود چرا صحابه چنين نمي کردند ؟!

ب. به پيامبر گفتيم هوا گرم است ، اما توجهي به سخنان ما نفرمود                                   شافعي دست و پيشاني را نمي توان بر روي مانع از زمين قرار داد :  سجده روي پيشاني واجب است ، زيرا از عبد الله بن عمر روايت شده است که پيامبر (ص) فرمود : وقتي يکي از شما سجده مي کند  ، بايد پيشاني خود را روي زمين به صورت کامل قرار دهد و مانند نوک زدن نباشد ! شافعي در کتاب الام گفته است قرار دادن قسمتي از پيشاني مکروه  است ؛ ولي کافي است ، زيرا سجده روي پيشاني به حساب مي آيد ؛ اما اگر به چيزي که مانع از اتصال پيشاني به زمين است ، ولي بر روي زمين قرار دارد سجده کند ، فايده ندارد ، زيرا خباب بن ارت روايت کرده است که : به رسول خدا (ص) از شدت گرما در پيشاني و کف دستمان شکايت کرديم ، اما قبول نکرد .                                                                                                       المهذب في فقه الإمام الشافعي ج 1   ص 76 ، اسم المؤلف:  إبراهيم بن علي بن يوسف الشيرازي أبو إسحاق الوفاة: 476 ، دار النشر : دار الفكر – بيروت .

 

نووي نيز به نقل از محمد بن ادريس شافعي مي گويد :    سجده بر روي پيشاني واجب است ، زيرا پيامبر (ص) فرمودند : وقتي سجده مي کني پيشانيت را به صورت کامل روي زمين قرار بده و مانند نوک زدن نباشد ؛ در کتاب الام گفته است قرار دان قسمتي از پيشاني مکروه است ولي کافي است ، زيرا صدق سجده بر پيشاني مي کند ، اما اگر بر چيزي که فاصله بين زمين و پيشاني است و به زمين متصل است سجده کند ، فايده ندارد ، ...               المجموع  ج 3   ص 382

 بيهقي نيز مي گويد :  مسلم از خباب روايت کرده است که به رسول خدا (ص) از شدت گرما شکايت کرديم ، اما قبول نکرد ؛ همچنين از ابي اسحاق روايت شده است که «از شدت گرما در پيشاني و دستمان شکايت کرديم ، اما قبول نکرد» .و سند نيز معتبر است ....                                                                   مختصر خلافيات البيهقي  ج 2   ص 208، اسم المؤلف:  أحمد بن فرج اللخمي الإشبيلي الشافعي الوفاة: 699هـ ، دار النشر : مكتبة الرشد - السعودية / الرياض - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. ذياب عبد الكريم ذياب عقل /    تحفة المحتاج  ج 1   ص 309

 

ج. پيشانيت را کامل بر روي زمين قرار ده                                                                           احمد بن حنبل با سندي که الباني آن را معتبر شمرده است مي گويد :  شخصي از رسول خدا (ص) در مورد چيزي از مسائل نماز پرسيد ، حضرت به او فرمودند : آب را بين انگشتان دست و پايت برسان ، و وقتي رکوع مي کني کف دستت را بر روي زانويت بگذار ، تا آرام بگيري ؛ و وقتي که سجده مي کني ، چهره ات را روي زمين بگذار تا اينکه زمين را احساس کني .      مسند أحمد بن حنبل  ج 1   ص 287 السلسلة الصحيحة الباني ش 1349

 شبيه همين متن در آدرس هاي ذيل آمده است :                                                                   المعجم الكبير  ج 12   ص 425 ش 13566  /   مسند أبي يعلى  ج 6   ص 308 ش 3624  /   أخبار مكة للفاكهي  ج 1   ص 424  / دلائل النبوة  ج 6   ص 293، اسم المؤلف:  للبيهقي الوفاة: 458   / أجزاء أبي علي حسن بن خلف بن شاذان ص 13  ش 46 سنة الوفاة: 246 دار النشر: شركة أفق للبرمجيات بلد النشر: مصر سنة النشر: 2004 رقم الطبعة: الأولى المحقق: قسم المخطوطات بشركة أفق للبرمجيات  / معرفة السنن والآثار عن الامام أبي عبد الله محمد بن أدريس الشافعي ج 2   ص 7 ش 846 (841) ، اسم المؤلف:  الحافظ الامام أبو بكر أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو أحمد. البيهقي. الخسروجردي  الوفاة: 10/جمادى الأولى/ 458 ، دار النشر : دار الكتب العلمية  - لبنان/ بيروت  - بدون  ، الطبعة : بدون  ، تحقيق : سيد كسروي حسن   .                                                                                                             

 هيثمي شبيه همين مضمون را نقل کرده و مي گويد :  وقتي سجده کردي پيشانيت را کامل بر روي زمين قرار بده و مانند نوک زدن نباشد ، و راويان سند بزار همگي ثقه هستند .    مجمع الزوائد  ج 3   ص 275 .

 

عبد الرزاق نيز چنين روايـت مي کند که :

دو شخص يکي از انصار و ديگري از ثقيف به نزد رسول خدا (ص) آمدند ، و انصاري زودتر به نزد حضرت رسيد ؛ پيغمبر (ص) به ثقفي گفتند : انصاري از تو زودتر رسيد ؛ انصاري گفت : من او را مقدم مي کنم اي رسول خدا !  رسول خدا (ص) فرمودند اي برادر ثقفي ، حاجتت چيست ؟ و اگر بخواهي به تو از حاجتت خبر مي دهم !  آن شخص گفت : اين کار براي من دوست داشتني تر است . حضرت فرمودند : آمده اي که از نماز و رکوع و سجده و روزه سوال کني و از پاداش آن بپرسي ؛ آن شخص گفت : قسم به کسي که شما را به حق فرستاده است .  حضرت فرمودند : در ابتداي شب و آخر شب نماز بخوان و ميان آن را بخواب اما اگر خواستي نيمه شب نماز بخواني ، ميل خودت است (واجب نيست) وقتي که خواستي نماز بخواني ، در رکوع دست خود را بر روي زانو بگذار و بين انگشتان خود را باز کن ، سپس سر خود را بالا ببر تا هر عضوي به جايگاه خود بازگردد ؛ و وقتي که سجده کردي پيشانيت را درست بر روي زمين قرار ده   .                      مصنف عبد الرزاق  ج 5   ص 15 ش 8830 ، اسم المؤلف:  أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1403 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي

 

فتواي علماي اهل سنت به اين روايت :

رافعي مي گويد :  در قرار دادن پيشاني کشيده شدن کافي نيست ، بلکه واجب است سنگيني خود را روي گردن و سر قرار دهد تا پيشاني به صورت کامل قرار گيرد و ثابت باشد ، چون پيامبر (ص) فرموده اند : پيشانيت را به صورت کامل روي زمين قرار ده   . الشرح الكبير للرافعي  ج 3   ص 469

 د. تفسير «وعنت الوجوه للحي القيوم»

در تفسير آيه « وعنت الوجوه للحي القيوم» روايت شده است که مقصود گذاشتن پيشاني و دو کف دست و دو زانو و نوک انگشتان در حال سجده است .                                                                                همچنين روايت شده است که مقصود گذاشتن پيشاني و بيني بر روي زمين است .  تفسير الطبري  ج 16   ص 217

 

ه. اگر پيشاني را روي زمين نگذاري نمازت ناقص است :                                                             طبري نيز چنين روايت مي کند که :   رسول خدا (ص) شخصي را ديدند که در مسجد نماز مي خواند ، به او گفتند : دوباره نماز بخوان ، و اين مطلب را دو يا سه بار گفتند ؛ گفت : اي رسول خدا ! به من نماز را آموزش دهيد ؛ فرمودند : وقتي خواستي نماز بخواني همانطور که خداوند دستور داده است ، وضو بگير ؛ سپس رو به قبله بايست و تکبير بگو ، و اگر قرآني بلدي آن را بخوان ، و گر نه تسبيح خدا بگو و تکبير بگو ، سپس به رکوع  برو به قدري که دو کف دستت بر روي دو زانويت قرار گيرد ، سپس بايست تا قامتت راست شود ؛ سپس به سجده برو ، و پيشانيت را به صورت کامل روي زمين بگذار ، دوباره چنين کن ؛ و اگر چنين کني نماز تو کامل است ، و هرچه کم بگذاري از نمازت کم شده است . المعجم الكبير  ج 5   ص 39 ش 4527

 فتواي ابن تيميه به حرمت سجده بر روي سجاده !

از ابن تيميه سوال شد که آيا سجده بر روي سجاده جايز است ، در پاسخ گفت : نماز بر روي سجاده به اين صورت که نمازگزار هميشه روي آن نماز بخواند ، اين نه از سنت سلف از مهاجر و انصار است و نه از کار افراد بعد از آنها ، بلکه در مسجد روي زمين نماز خوانده اند ، نه اينکه شخصي از آنها سجاده اي براي نماز داشته باشد ، و روايت شده است که عبد الرحمن بن مهدي وقتي به مدينه آمد سجاده در مسجد انداخت ، مالک دستور داد او را زنداني کنند ! گفتند : او عبد الرحمن بن مهدي است ! گفت : مگر نمي داني که پهن کردن سجاده در مسجد ما بدعت است !                                                                                كتب ورسائل و فتاوى ابن تيمية في الفقه  ج 22   ص 163 ، اسم المؤلف:  أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي

 

با اين حساب آيا بايد به کلام عمر عمل کرد ، يا به دستور رسول خدا (ص) ؟ آيا سجده بر روي خاک و سنگ و حصير که سيره رسول خدا (ص) بوده است بايد عملي شود ، يا سيره عمر و  ابوحنيفه ؟!

 الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية

اميرالمؤمنين علي ابن ابيطالب و اولاده

المعصومين عليهم السلام .‌

عرض شرمندگی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

با عرض سلام خدمت همه شما عزیزان به علت مسافرت و انجام تحقیقات نتوانستیم که به روز بشیم و از شرمندگیتان در بیاییم . از اینک در خدمتیم 

العفو  العفو العفو العفو العفو العفو العفو العفو العفو العفو العفو العفو العفو

شبهه : کرامات عمر بن خطاب در كتب اهل سنت  

اللهم العن الجبت و الطاغوت

 

کرامات عمر بن خطاب در كتب اهل سنت 

    صداي عمر از مدينه تا فسا رسيد

اين قصه آن قدر معروف است كه حتي كتاب‌هاي لغت نيز آن را نقل كرده‌اند . كتاب البداية و النهاية ابن كثير :    جناب عمر بن خطاب در مدينه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آيات قرآن را مي خواند؛ يك دفعه سه مرتبه گفت : « يا ساريه الجبل» ، همه ماندند كه چه اتفاقي افتاده ؛ بعد از نماز از او پرسيدند كه چه شد وسط خطبه اين چنين گفتي؟ گفت : در حين خطبه خواندن، يك نگاهي كردم به ملكوت زمين و زمان، ديدم لشكري كه براي فتح نهاوند فرستادي م، دشمنان از 4 طرف مي خواهند محاصره كنند و آنها را از بين ببرند، فرمانده شان آقاي ساريه بود، او را صدا زدم كه بيائيد به طرف كوه و از يك طرف با دشمن بجنگيد ، تا آنها از 4 طرف حمله نكنند ؛ آنها هم آمدند به سمت كوه و جنگيدند. بعد از 3 ماه كه لشكر آمد به مدينه ، سؤال كرديم كه آيا اين قضيه را شما هم ديديد ؟ گفتند : بله ، در فلان روز در بيابان نهاوند بوديم كه صداي آقاي عمر در فضا طنين انداز شد و همه لشكر هم صداي او را شنيدند و او از مدينه صدا زد : « يا ساري الجبل»، و اگر صداي عمر نبود ، همه از بين رفته بوديم و اين پيروزي هم نصيب اسلام نمي شد .

البداية و النهاية، ج7، ص94، قصه جنگ فسا و المغني ، عبد الله بن قدامه ، ج 10 ، ص 552 و الشرح الكبير ، عبد الرحمن بن قدامه ، ج 10 ، ص 387 و فيض القدير شرح الجامع الصغير ، المناوي ، ج 4 ، ص 664 و تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 87 و دقائق التفسير ، ابن تيمية ، ج 2 ، ص 140 و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 244 و الإصابة ، ابن حجر ، ج 3 ، ص 5 – 6  و تاريخ اليعقوبي ، اليعقوبي ، ج 2 ، ص 156 و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 42 – 43 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 1 ، ص 384 و تاريخ ابن خلدون ، ابن خلدون ، ج 1 ، ص 110 و تاج العروس ، الزبيدي ، ج 16 ، ص 327 .

 

رود نيل تحت فرمان عمر

فخر رازي در تفسيرش از جمله مي‌نويسد : رود نيل طغيان كرده بود و خانه هاي مردم داشت نابود مي شد . آمدند خدمت عمر بن خطاب كه اي خليفه رسول الله ! به داد ما برس كه خانه هايمان رفت . جناب عمر بن خطاب گفت : يك سفالي براي من بياوريد؛ سريع براي او آوردند و با دست مباركش بر روي آن سفال نوشت  : اگر به امر خداوند جاري مي شوي ، پس جاري شو و اگر به امر خودت جاري مي شوي، ما كاري نداريم هر كاري مي كني بكن .  بعد از آن، اين رودخانه ديگر طغيان نكرد و مردم از طغيان رود نيل راحت شدند .    تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 88 .

 زمين از شلاق عمر ترسيد !

فخر رازي مي‌نويسد : روزي در مدينه زلزله شديدي آمد و مردم ريختند بيرون و پناه آوردند به خليفه دوم ، خليفه دوم شلاق خود را محكم بر زمين كوبيد و گفت : " آرام باش به اذن خدا " زمين هم آرام شد ؛ بعد از آن ،‌ زمين مدينه ديگر زلزله نگرفت .

 آتش ، تحت فرمان عمر!

 يكي از خانه هاي مدينه آتش گرفت و سرايت كرد به بخش أعظمي از خانه هاي مدينه. مردم مانده بودند حيران و سرگردان كه خانه ها آتش گرفته. عمر نوشت : " اي آتش به اذن خدا ساكن و خاموش شو" و آن را انداخت در آتش و آتش در همان لحظه ساكت  و خاموش شد .  تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 88 .

 اين نمونه كوچكي بود از غلو‌هاي اهل سنت در باره خليفه دوم . اگر خداي نخواسته يكي از شيعيان  عين همين مطالب را در باره امير المؤمنين يا يكي ديگر از ائمه عليهم السلام نقل كند ، فوراً او را متهم به غلو كرده و فتوي به كفر او مي‌دهند .

الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين

 بولاية امير المؤمنين علی

 ابن ابیطالب و اولاده المعصومين

 عليهم السلام .

 

 

شبهه : آيا پيامبر اسلام (ص) مسموم از دنيا رفت ؟  

بسم الله الرحمن الرحیم

آيا پيامبر اسلام (ص) مسموم از دنيا رفت ؟ 

 دانشمندان مسلمان در باره اين كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم چگونه از دنيا رفت ، ديدگاه‌هاي گوناگوني دارند ؛  بسياري از علماي شيعه و سني معتقدند كه آن حضرت را مسموم  كردند و همين سم در بدن آن حضرت اثر كرده و او را به شهادت رسانده است .

حاكم نيشابوري عالم معروف اهل سنت در كتاب معتبر المستدرك علي الصحيحين مي‌نويسد :      داود بن يزيد گويد كه از شعبي شنيدم كه مي گفت : به خدا قسم رسول خدا و ابوبکر با سمّ کشته شدند و عمر و عثمان و علي بن ابيطالب با شمشير کشته شدند و حسن بن علي با سم و حسين بن علي با شمشير کشته شد .     المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 - ص 59 .

و نيز ابن كثير دمشقي سلفي كه امروزه وهابيت براي سخن او ارزش ويژه‌اي قائل هستند به نقل از بيهقي مي‌نويسد :     از عبدالله بن مسعود روايت کرده است که مي‌ گفت : اگر ۹ بار قسم بخورم که رسول خدا کشته شده اشت برايم محبوب‌تر است از اين که يک بار قسم بخورم که او کشته نشده است ؛ زيرا خداوند او را پيامبر و شهيد قرار داده است .      السيرة النبوية - ابن كثير - ج 4 - ص 449  .

و از علماي شيعه ، مرحوم شيخ طوسي در كتاب تهذيب الأحكام مي‌نويسد :     محمد بن عبد الله  (صلي الله عليه وآله وسلم ) ... در روز دوشنبه 28 صفر سال دهم هجري در حالي از دنيا رفت كه مسموم شده بود .     تهذيب الأحكام - الشيخ الطوسي - ج 6 - ص 2 .

و نيز مرحوم علامه حلي در كتاب المنتهي مي‌نويسد :      محمد بن عبد الله  (صلي الله عليه وآله وسلم ) ... در روز دوشنبه 28 صفر سال دهم هجري در حالي از دنيا رفت كه مسموم شده بود .     منتهى المطلب (ط.ق) - العلامة الحلي - ج 2 - ص 887 .

اما اين كه چه كسي و در چه زماني آن حضرت را سمّ داده است ، همانند بسيار ديگر از زواياي زندگي آن حضرت براي ما روشن نيست .

محمد بن اسماعيل بخاري در صحيحش مي‌نويسد :     عايشه گفته است كه رسول خدا در مريضي خود ( كه در آن از دنيا رفتند) مي‌فرمودند تا كنون درد غذايي را كه در خيبر خوردم احساس مي‌كردم و الآن زماني است كه احساس كردم شريان‌هاي قلبم از آن پاره شده است .

صحيح البخاري - البخاري - ج 5 - ص 137 .

شايد برخي بگويند كه چنين مطلبي بعيد به نظر مي‌رسد كه سمي بعد از چهار سال اثر كند ،  ضمن اين كه پيامبر اسلام قبل از خوردن آن سم در جنگ خيبر از مسموم بودن گوشت گوسفند آگاه شد و از خوردن دست كشيد ؛ چنانچه ابن كثير دمشقي مي‌نويسد :     در صحيح بخاري از ابن مسعود نقل شده است كه مي‌گفت : "ما صداي تسبيح گفتن غذا را هنگامي كه رسول خدا از آن تناول مي‌فرمود ، مي‌شنيديم" . يعني در جلوي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم . و گوشت سردست مسموم با حضرت سخن گفت و ايشان از سمي بودن خود مطلع كرد .    البداية والنهاية - ابن كثير - ج 6 - ص 317  .

در نتيجه اين كه چه كسي پيامبر را سمّ داده و اين سمّ در چه زماني بوده است ، براي ما به صورت دقيق روشن نيست . و از طرف ديگر مي بينيم كه محمد بن اسماعيل بخاري و مسلم و بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند :     ام المومنين عايشه گفته است در دهان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم  در زمان مريضي ايشان به زور دوا ريختيم ، پس با اشاره به ما فهماندند كه به من دوا نخورانيد ،‌ ما با خود گفتيم اين از آن جهت است كه مريض از دوا بدش مي‌آيد و وقتي حضرت بهتر شد ، فرمودند : آيا من شما را از اين كه به من دوا بخورانيد نهي  نكردم ؟ پس فرمودند : بايد در دهان هر كسي كه در اين خانه است ،‌ در جلوي چشم من دوا ريخته شود ؛ غير از عباس كه او شاهد ماجرا نبوده است .

صحيح البخاري - البخاري ج 8 - ص 40، ح 6886 ، ج 5 - ص 143 و ج 7 - ص 17 و و صحيح مسلم - مسلم النيسابوري - ج 7 - ص 24 و مسند احمد - الإمام احمد بن حنبل - ج 6 - ص 53 و تاريخ الطبري - الطبري - ج 2 - ص 437 و...

نكته جالب توجه اين است كه بخاري اين حديث را در كتاب ديات ، باب قصاص نقل كرده است .

ابن حجر عسقلاني در شرح اين روايت مي‌نويسد :      اين كه گفته : « لددنا» يعني اين كه ما در دهان آن حضرت بدون اين كه اختياري داشته باشد (بازور) دوا ريختيم .

 در اين جا چند سؤال از برادران اهل سنت داريم كه اميد است پاسخ بدهند :

1 -  چرا عايشه و كساني كه در آن‌جا حضور داشتند ، حرف پيامبر را گوش نكردند و علي رغم نهي آن حضرت ،  دارو را به زور در حلق آن حضرت ريختند ؟ مگر نه اين كه قرآن كريم مي‌فرمايد :     وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا . الحشر / 7 .

هر دستورى كه رسول به شما داد اطاعت كنيد و از هر گناهى نهيتان كرد آن را ترك كنيد ، و از خدا بترسيد كه خدا عقابى سخت دارد .

 2 - چرا عايشه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم را با ديگر مريض‌ها يكسان مي‌بيند ؟ مگر نه اين كه خداوند مي فرمايد :

وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى‏ . إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏ . النجم / 3 و 4 .

هرگز از روى هوى و هوس سخن نمى‏گويد و آنچه مى‏گويد چيزي جز وحيى كه به وى مى‏شود نيست .

چرا فكر كرد كه هر مريضي حتي پيامبر خوردن دوا را دوست ندارد ؟ آيا پيامبر اسلام به اندازه اطرافيان درك نمي كرد كه چه چيزي براي او خوب است و چه چيزي بد ؟ يا اين كه اطرافيان مي‌خواستند  با انجام اين عمل ، همان سخن افرادي را تكرار كنند كه به هنگام درخواست قلم و كاغذ به پيامبر گرامي (ص) نسبت هذيان دادند ؟ و از همه عجيب‌تر اين است كه نقل كرده‌اند : پيامبر اسلام بعد از اين كه به هوش آمد ، دستور داد به همه آن‌ها كه به زور به حضرت دوا داده بودند ، از همان دوا بخورانند غير از عمويش عباس ! چرا پيامبر اسلام همه را مجازات مي‌كند ؟ مگر قرآن كريم نفرموده :           وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ . الأنعام / 164 و الأسراء /15 و فاطر 18 و الزمر / 7 .

هيچ گنهكارى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى‏كشد .

با اين تفصيل بايد براي مظلوميت آقا رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم بيش از همه اشك ريخت كه در ميان امت خود بيش از همه مظلوم بوده است .

                                                                               

الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية امير المؤمنين و اولاده المعصومين عليهم السلام .‌

وهابیت : "معصومان جديد" نزد وهابیت چه کسانی هستند؟

الهم العن الجبت والطاغوت

"معصومان جديد" نزد وهابیت چه کسانی هستند؟

 اصلاح فکري و فرهنگي به مراتب سخت تر از اصلاح اراضي است و تحقق اين امر نيازمند تلاش و پيگيري است، وقتي فکر جامعه اصلاح شود، ما اساسي استوار خواهيم داشت که مي توان هر اصلاح ديگري را در زمينه آن محقق سازيم، و بدون آن هيچ حرکتي امکان پذير نخواهد بود، بنابراين، آزادي عقل نقطه آغازين نهضت ملّي همه جانبه است.

به گزارش شیعه آنلاین، خانم دکتر "مرام عبدالرحمن مکاوي" پژوهشگر و نویسنده سعودی طی مقاله ای وهابیون را به دلیل تکفیر شیعیان که ائمه (ع) را معصوم می دانند، مورد سرزنش قرار داده و ثابت می کند که خود وهابیون نیز افرادی را مقدس می دانند که از پیامبران (ص) و ائمه (ع) نیز معصوم تر به شمار رفته و یک گام هم فراتر می روند. متن کامل این مقاله که عنوان آن "معصومان جدید" بوده به شرح ذیل است:

سال هاي طولاني است که قضيه "عصمت ائمه" که ما شيعیان به آن اعتقاد داریم، محلّ انتقاد اهل سنت و جماعت است، به اعتبار اينکه اهل سنّت فقط به عصمت انبياء و رسل اعتقاد دارند، آن هم فقط در رابطه با وحي و شريعت آسماني شان، و در غير اين دو، اعتقاد دارند که انبيا هم بشر بوده و در بسياري امور زندگي خود مرتکب سهو و خطا شده اند! که ادله و مدارک آن بسيار زياد است، اين حداقل آن چيزي است که در مدارس سني و وهابي  ياد مي دهند.

با اين حال، کساني که اوضاع و احوال مذهبي مملکت عربستان سعودي را دنبال مي کنند، مي بينند که بعضي همين عصمتي که ما براي انبياء قائليم، را براي اشخاص ديگري نيز قائلند، به طوري که هر کاري که اين اشخاص انجام دهند را مطلقاً صحيح مي دانند، و اگر شخصي از ميزان درستي کاري که اين معصومين نوين انجام مي دهند، سؤال کند، مورد سرزنش و تنفر شديد واقع مي شود، با اينکه اين شخص ممکن است، دشمن او هم نباشد، بله، در اينجا کساني هستند که به عصمت هيئت امر به معروف و نهي از منکر، عصمت مشايخ، عصمت قضات و خطبا و رهبران ديني و پليس و غیره اعتقاد دارند و آنها را اهل دين مي شمارند؛ چرا که معتقدند هدف اين سه: پليس، هيئت و قضات در نهايت اصلاح خلل موجود در جامعه است. هر چه باشد، همه مي توانند تشخيص دهند که پليس يا حتي وزير و سفير مي تواند مرتکب خطا بشود، امّا براي بعضي سخت است که اين فکر را قبول کند که يکي از اعضاي هيئت امر به معروف هر چند که جوان و  کم سن و سال و بي علم و دانش باشد، مرتکب اشتباه شود.

دفاع از هيئت اشکال شديدتري به خود مي گيرد و آنها عباراتي از اين قبيل را رواج مي دهند که: کسي با هيئت دشمني نمي ورزد، جز « منافق» يا: کسي از هيئت انتقاد نمي کند، جز « فاسق» اين عبارات به گونه اي چيده شده که شبيه احاديث معصومين باشد ، تا مردم آنها را تصديق کنند با اينکه در آيات قرآني و احاديث شريف نبوي صفات منافقين و ويژگي هايشان مشخص شده و کسي حق ندارد چيزي از پيش خود به احکام قرآن و احاديث نبوي اضافه کند.

نتيجه حتمي اين رويکردها حکومت بر اساس هوا و هوس خواهد بود، نه بر اساس منطق، علاوه بر اينکه باعث خواهد شد که دستگاه امر به معروف از عيوب و خطاهايش چشم پوشي کند، زيرا عوامل آن باور دارند که منتقدين آنها کافر کينه توز يا آزادي خواه فاسقند، پس بي مهابا بر خطاهاي خود مي افزايند. اين رويکرد هيئت در طول زمان منجر به انتشار افکار يکجانبه نگرانه در جامعه مي شود و زماني فرا مي رسد که بعضي افراد بشر خود را خدا يا نيمه خدا يا حدّاقل انبيا خواهند شمرد که نبايد مورد محاسبه قرار گيرند، در نتيجه عدالت و انصاف از جامعه رخت بر مي بندد و شرايط خفقان و جمود فکري و فرهنگي و علمي و .. حاکم مي شود.

اروپا هرگز نتوانست از عصر رنسانس خارج شود، مگر بعد از آنکه از پرستش اربابان و علماي ديني که در کليساها براي خود ساخته بود، دست کشيد، ولي مشکل اروپا اين بود که در راه تحقق اين هدف به طور کلّي دين را کتار نهاد و اکنون بهاي سنگين آن را مي پردازد، زيرا تمدّني بنا کرد، بدون پايه هاي ديني و معنوي که قطب نماي ارزشهاي اخلاقي و فطري است.

چيزي که بسياري از کساني که به دين و ارزشها ارزشها متعهدند، را به نگراني واداشته، اين است که اعمال يکجانبه نگرانه هيئت منجر به فراري شدن مردم از دين شود، يعني همان چيزي که امروزه کاملاً يا تقريباً در جوامع عربي حاصل شده است، به اين سبب، آنها خود را مجبور به حمله و انتقاد شديد  از دستگاه هيئت مي بينند، زيرا متهم ساختن مسلمانان به نفاق و کفر و زندقه از اصل و اساس صحّت ندارد که ترديد در آن به معني ايجاد بدعت در دين باشد!

اصلاح فکري و فرهنگي به مراتب سخت تر از اصلاح اراضي است و تحقق اين امر نيازمند تلاش و پيگيري است، وقتي فکر جامعه اصلاح شود، ما اساسي استوار خواهيم داشت که مي توان هر اصلاح ديگري را در زمينه آن محقق سازيم، و بدون آن هيچ حرکتي امکان پذير نخواهد بود، بنابراين، آزادي عقل نقطه آغازين نهضت ملّي همه جانبه است.

منبع : شیعه آنلاین

مقالات پیرامون روز غدیر خم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

روی مطلب مورد نظر کلیک کنید تا مقاله برایتان باز شود 

 

۱-    استنباط امامت از حديث غدير ، از ديدگاه علماي اهل سنت

 

۲-  آيا عمر در غدير خم با اميرمؤمنان (ع) بيعت كرده است؟

 

۳-  دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام

 

۴-  كلمه «ولي» در حديث غدير

 

۵-  « مولي » به معناي « اولي» از ديدگاه مفسران

 

۶-   معناي واژه « ولي» در فرهنگ خلفا

 

۷-  شواهدي محكم بر اراده ولايت از حديث غدير

 

 

الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية امير المؤمنين علي ابن ابيطالب و اولاده المعصومين عليهم السلام .‌